یک لحظه مکث

یک لحظه مکث

”چشم بر بندید بر من یـا مرا بیابید اگر می‌بینید“
یک لحظه مکث

یک لحظه مکث

”چشم بر بندید بر من یـا مرا بیابید اگر می‌بینید“

☻ شبی که من و بانو، عشق را تعریف کردیم ☺


• من: می‌دونی؟
خیلی وقته دلم می‌خواد پرواز کنم
دل بکنم از این زمین، بالامو باز کنم
برم به شهر دوری که هیچ آدمی آه سردش سه بندِ تنمو نلرزونه..

• بانو: آره حسِّ سردی ـه.. دلم گرفت..

• من: تو چی شد اومدی اینجا توو خیالم؟

• بانو: من صدای دلتو حس می‌کنم..
می‌تونم از توو چشات دردتو آروم بخونم..

• من: آره من درد دارم،
یه دردی مثل یه آتیش، که گوله باشه توو سرم..

• بانو: خیلی وقته تو دلت نــاز می‌خواد؟
حرفای صمیمی و راست می‌خواد؟
می‌دونم دردت چیه، یه همنشین...

• من: یه همنشین خوب و مهربون؛ یکی که...

• بانو: یکی که از توو چشات، حرف ناگفته‌ی مونده توو دلت رو بخونه..

• من: یکی که با زُل زدن توی چشاش،
خودمو توو دنیای بینش باور نگاش گــُم نکنم..
با مژه مژه مژه پلک زدن‌هاش، ناگفته‌هاشو بخونم..

• بانو: یکی که با شنیدن صداش، کویر خشک تنت جون بگیره، سبز بشه..
تــَرکـِه‌ی سکوت مونده رو لبت ریشه کُنه شاخه بده، ســرو بشه..
اینکه با خندیدن‌هاش،
خزون ِ سرد ِ دلت، یه بهار، باغ بشه
اینکه احساس چشات،
با اشک روی گونه‌هاش، داغ بشه!

• من: امّا اون‌وقت که خودم گــُر می‌گیرم داغ می‌شم...!

• بانو: خب خودت خواستی دیگه، که داغ بشی..

• من: آره خب من خودم خواستم دیگه..
وآی خیلی سردمه، تو چی؟

• بانو: منم سردمه، بریم خونه بشینیم پای کُرسی،
برات مژده دارم، شرط‌ِش اینه هیچی نپرسی..

• من: باشه، ولی می‌شه،
قول بدی که دستاتو ”هـا‌“ بکنی بعد بذاری‌ش روی چشام ؟

• بانو: قول ندم چطور می‌شه ؟!

• من: بعد کلامون میـره توو هم، قهر و دعوامون می‌شه..
بعد، تا تو، یا من بخوایم آشتی کنیم امشبمون خراب می‌شه..

• بانو: پس یه شرطی، بیا تا خود خونه بُدوئیم، اگه تو اوّل شدی، باشه قبول..

• من: بعد اگه اوّل نشم، باز شبمون خراب می‌شه..
نه، نمی‌خوام بُدوأم، خراب می‌شه، من می‌دونم..!

• بانو: کی می‌گه من می‌بـَرم، تو می‌بازی ؟!
اصلاً ـم معلوم نیست.. جــِر نزن، مسابقه است..
پس بذار تا ســه شمردم  بُدوئیم..

• من: ولی من هنوز قبول نکردم این شرط تورو..

• بانو: دیگه داری بچه‌ی بدی میشی..! نق نزن، یالا بدو..

• من: باشه، ولی قول بده نبری..

• بانو: قول نمیــــدم..  حاضر...  یک...  دو...   ســــه.....
.
.
.
• من: آخ.. پام.. پیچ.. خورد..!

• بانو: وای چی شد؟! حالت خوبه ؟

• من: مچ پام درد می‌کنه، نکنه شکسته باشه ؟!

• بانو: بذا من نگاه کنم..
.
.
• من: آخ آخ آخ ...

• بانو: چیزی نیست زود خوب می‌شه..
بذا جاشو بوس کنم..
.
.
.
• من: ولی خیلی درد داره، آخ سرم گیج میــره..

• بانو: الهی دردت به جونم، می‌خوای کول‌ـت کنم ..؟
.
.
.
• بانو: اون بالا، رو کول من، داره بت خوش می‌گذره؟

• من: درد پام به کُل فراموشم شده!

• بانو: خیلی بدی.. آخ کمرم!

• من: برو اسب مهربون قصه‌هام، تندتر برو، من دلم یورتمه می‌خواد، آروم نرو..

• بانو: هی تو اون بالا..  چی‌چی داد می‌زنی؟ حالا اسب مهربون شدم برات؟!

• من: آره.. یه اسب سفید خوش‌زبون، با یال کمند زرد پریون،
خوشکل و لطیف و ماه و مهربون، یه فرشته‌ی زمینی، بانو جون..

• بانو: از دست اون زبونت، مار بگـَـزه به رونت..

• من: مچ پامو که شکستی، حالا با نفرینای خوش آب و رنگت، داغمو تازه نکن!

• بانو: دیگه داریم می‌رسیـــــــــــــم..

• من: آخ که چه کیفی داره، کاش نرسیم، دوباره..

• بانو: آی تو که اون بالایی، بیا پائین خدایی..

• من: مرسی که تا همین‌جا، کولی دادیم با صفا..

• بانو: آروم برو بشین کنار کُرسی، می‌خوام بدونی که میام، نترسی..!

• من: منتظرم برو ولی زود بیا..
.
.
.
.
• من: ماه، خودش می‌دونه درد پام همه‌اش بهونه‌ست..
دست رو دلم نذار که امشب پُر این دل،
که دیگه دل توو دلش نیست اگه اون نباشه پیشم..

• بانو: من اومدم، حالت چطوره گـُلم؟

• من: من خوبم بانو..

• بانو: بیا از این دوا بخور، الهی زود خوب بشی..

• من: مرسی از اینکه هستی..

• بانو: راستی میگم تو سردته هنوزم؟

• من: آره همیشه سردمه توو این شبا، دلم عجیب می‌گیره..!
می‌شه حالا دستتو ”هـا‌“ کنی بذاری رو چشام، بخوابم ..؟

• بانو: بذار بیام کنارت، بشم مست و خمارت ...

• من: چقدر دلم هواتو کرده بود، بگم بدونی..

• بانو: آره ببند چشاتو، من پیش‌تم
دارم خودم هواتو، همکیش‌تم..

• من: می‌شه برام قصّه بگی، می‌شه الآن شعر بخونی..؟

• بانو: آره که می‌شه.. چشاتو ببند تا من شروع کنم به قصّه گفتن..


و این چنین شد که ما
تا صبح، در مخمل خیال‌مان، حسِّ عشق را محکم در آغوش فشردیم و
مـاه، لحظه‌ای از شامگاه تا پگاه، دیده از ما بر نتافت..


▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄ سُهیل ▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄