یک لحظه مکث

یک لحظه مکث

”چشم بر بندید بر من یـا مرا بیابید اگر می‌بینید“
یک لحظه مکث

یک لحظه مکث

”چشم بر بندید بر من یـا مرا بیابید اگر می‌بینید“

☂ عشق و انسان ☁


گر دو انسان ‌‌ْ

در مسیــر ِ سخت ِ تنهایی ‌‌ْ

گذر کردند ‌‌ْ از راهی ‌‌ْ

به هم پیوست ‌‌ْ دل‌هاشان ‌‌ْ

و ایمن ‌‌ْ از هَوَس ‌‌ْ یک‌‌ْیک‌‌ْ نگاه‌هاشان ‌‌ْ

و جاری‌‌ْ گشت ‌‌ْ بر رود ِ روان ِ زندگی‌‌ْ حرف و زبان‌هاشان ‌‌ْ

کنون این عشق‌‌ْ خود یک پادیانی‌ست‌‌ْ و انسان‌‌ْ زورقی‌‌ْ با بادبانی‌ست‌‌ْ

نوردد ‌‌ْ هم دمادم‌‌ْ موج و طغیان ‌‌ْ

گذر باید کـُـنـَد از سیل و طوفان ‌‌ْ‌‌ْ


گر عشق‌‌ْ درختی گردد اینبار ‌‌ْ

ریشه‌هایش‌را در خواهم یافت ‌‌ْ

شاخ‌و برگ‌هایش‌را خواهم زیست ‌‌ْ

و بی‌پروا ‌‌ْ بر بلندایش‌‌ْ خواهم ایستاد ‌‌ْ

بی‌ترس ِ از سقوط ‌‌ْ

که عشق‌‌ْ خود بال ِ پرواز است ‌‌ْ ؛


آنک‌‌ْ

گر عشق‌‌ْ به تلنگری بر دل‌‌ْ

خطی کـِشـَد ‌‌ْ با امتدادی مـُتـ‌‌ْقـَن ‌‌ْ

هر تـپـش ‌‌ْ باوری گردد ‌‌ْ

هر نفس‌‌ْ تداومی ‌‌ْ ...

هر واژه‌‌ْ تبسمی بر لب ‌‌ْ

هر نگاه‌‌ْ بوسه‌ای ‌‌ْ ...

که انسان ‌‌ْ، دنیایی‌ست ‌‌ْ ...

پـُر از سادگی ‌‌ْ

پـُر از پیچیدگی ‌‌ْ ؛


اینک ْ

گر انسانْ فهمید‌‌ْ و یقین یافت ‌‌ْ

که عشق‌‌ْ چیست ْ ؛

همین‌اشْ بس است برای ِ خوب‌‌ْ زیستن ‌‌ْ.


___.-._:-:_ ‌سهیل‌ _:-:_.-.___

♦ پی‌نوشت:
پادیان: نگهبانان.
زورق: کشتی کوچک ؛ قایق ؛ کرجی.
مُـتـقـَن: محکم ؛ استوار.