گر دو انسان ْ
در مسیــر ِ سخت ِ تنهایی ْ
گذر کردند ْ از راهی ْ
به هم پیوست ْ دلهاشان ْ
و ایمن ْ از هَوَس ْ یکْیکْ نگاههاشان ْ
و جاریْ گشت ْ بر رود ِ روان ِ زندگیْ حرف و زبانهاشان ْ
کنون این عشقْ خود یک پادیانیستْ و انسانْ زورقیْ با بادبانیستْ
نوردد ْ هم دمادمْ موج و طغیان ْ
گذر باید کـُـنـَد از سیل و طوفان ْْ
گر عشقْ درختی گردد اینبار ْ
ریشههایشرا در خواهم یافت ْ
شاخو برگهایشرا خواهم زیست ْ
و بیپروا ْ بر بلندایشْ خواهم ایستاد ْ
بیترس ِ از سقوط ْ
که عشقْ خود بال ِ پرواز است ْ ؛
آنکْ
گر عشقْ به تلنگری بر دلْ
خطی کـِشـَد ْ با امتدادی مـُتـْقـَن ْ
هر تـپـش ْ باوری گردد ْ
هر نفسْ تداومی ْ ...
هر واژهْ تبسمی بر لب ْ
هر نگاهْ بوسهای ْ ...
که انسان ْ، دنیاییست ْ ...
پـُر از سادگی ْ
پـُر از پیچیدگی ْ ؛
اینک ْ
گر انسانْ فهمیدْ و یقین یافت ْ
که عشقْ چیست ْ ؛
همیناشْ بس است برای ِ خوبْ زیستن ْ.
___.-._:-:_ سهیل _:-:_.-.___
♦ این وبلاگْ ، تغذیهی روح ِ من است ؛ فهمیدنش سخت نیست ! ♦
♦ روح ِ سُهیل:

→ هیچکس او را نخواهد دید !
♦ جسم ِ سُهیل:
♦ خدای ِ سُهیل:
سلام اقا سهیل... خسته نباشید ...
به نظرم تغذیه خوبی رو برا روحتون در نظر گرفتید ... چون متناتونزیباست و این حتما به روحتون انرژی مضاعف میده که از تراوشات ذهنیتون استفاده میکنید و واقعا خواستنی هستن...
امیدوارم روزگار همیشه به مراد باشه
براتون ارزوی شادی و خنده دارم
بدرود
♦ سلام بانو.. ممنونم، از نظرتون ؛ ایشالا همیشه سلامت باشی و خوشحال..
دار"بزن!
خاطرات کسی را که...
تو را "دور"زده است!
حالم خوب است
اما...
گذشته ام درد میکند!
• بیشتر از طاقت ماست گاهی، دردهامان..

• خدایا ، لحظه ای فراموشمان مکن..
اموخته ام که وابسته نباید شد..
نه به هیچ کس، نه به هیچ رابطه اى..
واین لعنتى
نشدنى ترین کارى بود که آموخته ام
بسیار زیبا..
سپاس
جای من اینجا نیست
جای من گُم شده است
من از این همهمه ی اهل زمین بیزام
دلِ من می خواهد جایی باشم
که در آنجا نباشد هیچ ردّی
از آدمها
که بخواهند
که درکم نکنند
یا که تَرکم بکنند
یا دلم را بشکنند
سرزمینش سرسبز
چشمه هایش پر آب
و درختانی داشته باشد سر به فلک
و در آنجا نوازش بدهند گوشم را
جیک جیکِ گنجشک ها
غُورغُور قورباغه
شُرشُر آبِ روان
و هزاران صدای دیگر
و من با سازِ خودم
نوازش بدهم گوش طبیعت را
و چه کیفی دارد
تک و تنها در آنجا باشم
خانه ام کلبه ای از چوب درختان باشد
و چراغ شبهایم مهتاب
و ستاره های چشمک زن شب
نقاشی کنند
صفحه ی سیاهِ شبهایم را
گاه انسان باید در سختی باشد تا به دیگری دست یاری دهد
گاه انسان باید با بخت بد روبرو شود تا هدفش را بهتر بشناسد
گاه به طوفان نیاز است تا او قدر آرامش را بداند
گاه باید به او آسیب رسد تا با احساس تر شود
گاه باید در شک و تردید باشد تا به دیگری اطمینان کند
گاه باید در گوشه ای تنها بماند تا واقعیت وجود خود را بشناسد
گاه باید از آشفتگی رها شود تا به آگاهی برسد
گاه باید کاملا بی احساس شود تا بتواند همه چیز را حس کند
گاه باید در اوج شور و احساس بود تا به قلب او راه یافت و او را به روی عشق در بگشای
دل قشنگت را
با " آه " درگیر نکن
بگذار
آه ، سهـم کسانی باشد که دلتنگت می شوند
ای خدا ...
بسیار به خودم افتخار میکنم از هم صحبتی با اندیشمندانی چون شما..
• باز هم به من بیاموزید خوب فهمیدن را ، من تشنه ترینــــم •
چه بیزارم چه بیزارم ازین شبهای تار ایدل
چه گویم من چه حالی دارم ازاین روزگارایدل
کسی را محرم راز دل زارم نمی یابم
چه گویم از فلک من از فلک از کردگار ایدل
گذشتم از سر و سامان گذشتم از دل ریشم
چه گویم از طبیب خود چه دارم یادگار ایدل
هوای دیده ام ابری و بارانی نمی بارد
چه گویم از هوایی که نباشد سازگار ایدل
جفا تاوان یکرنگی دلهای پریشان نیست
چه گویم من چه گویم من زدرد بی شمارایدل
بتوکل نام اعظمت
تو بهانه هایم را خریداری ...
بدقلقی هایم را ، بد خلقی هایم را تحمل میکنی!!
دروغ هایم را ... بد فکری هایم را می بخشی و تو ... تو چقدر بزرگواری!!
اما وقتی تو نیستی نمیدانم چه کنم؟؟ همه ی امید ها رنگ میبازد ، سردرگم به دنبال راه نجاتم
مرا به حال خود نگذار ... کمکم کن.
تو رسم عاشقی را کامل کردی اما من ...
چه کنم این بار هم به بزرگی خودت ببخش .
خیلی زیبا
خالق من بهشتی دارد نزدیک زیبا و بزرگ و
دوزخی دارد به گمانم کوچک و بعید
و درپی دلیلی ست که ببخشد ما را...
گاهی به بهانه یک دعا درحق دیگری.......
دعامیکنم زیر این سقف بلند
روی دامان زمین
هر کجا خسته شدی
یا که پرغصه شدی
دستی از غیب به دادت برسد.
• و من نیز به این کلام عمیقـــاً مؤمنــــــم •

متقابلاً ...
رفتی ولی نمی شود انگار باورم
در بسترم ، خیال تو را باز می برم
گفتم که بعد از اینهمه سختی و انتظار
شاید هوای عشق تو افتاده از سرم
باور کن آب می شوم از این نگاه ها
از من مخواه بعد تو طاقت بیاورم
یا حس داغ دست تو را می برم به خاک
یا با تمام مدعیان ات برابرم
دیشب دوباره آمده بودی به خواب من
دیدی که از همیشه و هر روز بدترم
نزدیک تر شدی که پناهم دهی ولی
با بوسه ات دوباره من از خواب می پرم . . .
♦ زیبا بود ؛ ممنونم بانو شادی شادی
حتما نباید کسی پدرت را کشته باشد
تا تو از او بیزار باشی.
آدم هایی یافت می شوند که راه رفتنشان،
گفتنشان،
نگاهشان،
و حتی لبخند شان ،
در تو بیزاری می رویاند !
سوره قریش 3:
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت میدهم.
سوره فجر 28 - 29 :
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم.
سوره مائده 54 :
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.
◘ احـــســـنــــت ◘
دیگر نکن تلاش به انجا نمیرسی
رودی تهی شدی که به دریا نمیرسی
اخر چگونه تکیه به عشقت دهم که تو
حتی حساب فاصله ها را نمیرسی
گفتم که عشق اخر دنیاست صبر کن
یک دست بی صداست تو تنها نمیرسی
از ان مسیر جاده به بن بست میرود
نفرین که نه نمیکنم اما نمیرسی
تنها شدن عذاب کمی نیست مرد من
هرگز نگو به روز مبادا نمیرسی
یک روز میرسد که تو گم کنی مرا
در خواب می روی و به رویا نمیرسی
با این که دل شکسته تر از هر شبم ولی
در این تصورم که تو فردا نمیرسی؟؟؟
ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن توست،
پیروزی عشق نسیب تو باد !
همه از عشق میگن و باز ابروشو میبرن
عقل کل نشون میدن از خودشون بی خبرن
گم شده حرف های پوچ و گنده و بی سر و دست
بگو تا کی باید این نمایش و دیدو نشست
حتی نمیخوای بازی کنی بازیت میدن
حتی میخوای خودتم که باشی بازی میزارن
♦ دریغــــــــا دریغ..
کاش عشق را زبان سخن بود ...
امروز
نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است
گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود ، زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از ان روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است...
ما نظر از خرقه پوشان بسته ایم
دل بـه مهـر بـاده نوشـان بسته ایم
جـان بکــوی مـی فـروشـــان داده ایم
در بـه روی خود فــــروشـــان بستـــه ایم
بحـــر طــوفـــان زا دل پــر جـــوش مـــاست
دیـــده از دریـــای جـــوشــــان بستــــه ایم
اشـــک غـــم در دل فــــرو ریــــزیـــم مـــا
راه بــــر سیـــل خروشــــان بسته ایم
بــر نخیـــزد نالــــه ای از مـــــا رهی
عهد الفت با خموشان بسته ایم
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون
فدای تو نمیدونی بی تو چه دردی کشیدم
حقیقت رو واست بگم به اخر خط رسیدم
رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی
قسمت تو سفر شدو قسمت من آوارگی
نمیدونی چقدر دلم تنگه برای دیدنت
برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت
به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته
یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته
من میدونم همین روزا عشق من از یادت میره
بعدش خبر میدن بیا که دوستت داره میمیره
روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی
بیشتر از این منو نذار تو غصه و دلواپسی
یه وقت منو گم نکنی تو دود اون شهر غریب
یه سرزمین غربته با صدتا نیرنگ و فریب
فدای تو یه وقت شبا بیخوابی خستت نکنه
غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه
چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی
تنگ بلور آب تو یه وقت ناغافل نشکنی
اگر واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون
منم تو رو سپردم دست خدای مهربون
راستی دیروز بارون اومد منو خیالت تر شدیم
رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم
از وقتی رفتی آسمونمون پره کبوتره
زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بدتره
غصه نخور تا تو بیای حال منم اینجوریه
سرفه های مکررم مال هوای دوریه
گلدون شمع دونیمونم عجب واست دلواپسه
مثه یه بچه که بار اول میره مدرسه
تو از خودت برام بگو بدون من خوش میگذره؟
دلت میخواد میومدم یا تنها رفتی بهتره؟
از وقتی رفتی تو چشام فقط شده کاسه خون
مریم حیدر زاده
♦ بسیــــــ
ــــــار لطف فرمودید ؛ چقدر دلنشین و زیبا بود (مرسی)
عاشقی
بر بلندای قامتت ...
به نظاره ایستاده ام مهربان من..
سرشار می شوم از حس بودنت..
نفس می کشم تو را..
و پنهان می کنم باران اشکم را..
همچنان که دورتر و دورتر می روی..
چه شد صدای تیشه ای !!!
که سمفونی عشق را در کوهها ی عاشقی طنین انداز بود!!!
و چه رازی در قصه ی دلداده گی نهفته که همچنان ..
دلباختگانش محکومند به نرسیدن !!!
همیشگی من در انتظارت می مانم.
درود بر شما بانو..
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند
معنی کور شدن را گره ها میفهمند
سخت است بالا بروی ساده بیای پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها میفهمند
یک نگاهت به من آموخت که درحرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند . .
♦ سپاس بـانـو...
اون چیزی من دارم میبینم میتونم بگم....
خوبی!!!!!!!!
روی دست شب مانده ایم!!!!
دیگر حتی خواب هم ما را نمی برد!!!
میسی مزیه..
دلامون بزرگه تنگش نکنیم، زندگی آسونه سختش نکنیم، رفاقت قشنگه ترکش نکنیم!
برهنه ات می کنند تا بهتر شکسته شوی,
نترس گردوی کوچک!
آنچه سیاه می شود روی تو نیست،دست آنهاست..
•
روبروی ِ آئینه ی ِ واقعیت ...
معلوم تر از عکس ِ آدم ...
عکس ِ حرف هاش معلوم می شود ...
♦ برای جان بخشیدن به عشق، زیبایی ِ غریبی داشت ؛ مگر آسمان ِ دل ِ عاشق تا چه حد بیقرار است، که اینگونه لبریز از واژههای ِ احساس میشود ♦
*
درست متر کن, آدم ها هم قد خودشانند نه همقد تصورات تو...!
*
احسنت ...
هنگامی که دست روزگار سنگین
وشب
بی آواز است
زمان عشق ورزیدن واعتماد است.
وچه سبک است دست روزگار
وچه پر آواز است شب
هنگامی که آدمی عشق می ورزد
و به همگان اعتماد دارد.
خلیل جبران
♦ ممنونم ؛ بسیار زیبا
♦
هرگز شراب تلخی ننوشیده ام مگر آن که ته مانده آن عسل بود
هرگز از گردنه ای سخت بالا نرفتم مگر آن که به دشت سر سبز رسیدم
هرگز دوستی را در میان مه گم نکردم ,مگر آن که او را در روشنایی سپیده یافتم
چه بسیار درد وسوز درونم را به جامه صبر وشکیبای پنهان کردم به گمان
این که در آن اجر وپاداش است . اما وقتی جامه را کندم ,دیدم درد, به شادی
وسرور وسوز درون,به شادابی ونشاط بدل شد.زندگی به امور ظاهری آن
نیست.بلکه به امور نهان می باشد .دین هم آن نیست که معبد ها نشان می دهند
وآیین ها و مراسم آن را بر پا می کنند بلکه دین در دل وجان پنهان است و به
گوهر نیت آراسته.
جبران خلیل جبران
مگر به لطف لبت شعر من شکر بشود
تو تر کنی لب و این شعر ، شعر تر بشود
قسم به موی تو حالم گرفته است امشب
مگر تو روی بگردانی و سحر بشود
" کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن "
اگرچه فتنه و آشوب بیشتر بشود
چه میشود که برقصی به وزن این غزلم
چه میشود که همین شعرْ پردهدر بشود
چه میشود که تو بانوی شعر من باشی
تمام شهر ازین راز باخبر بشود
گره ز بخت غزلهای من گشوده شود
گره ز ابروی ناز تو باز اگر بشود
تو خواب نازی و من خیره در تبسم تو
بخند تا غزلم عاشقانهتر بشود
♦ بسیــــــــــــــار زیبــــــــا بــود ؛ سپــــــــاس از شمــــــــا ♦
و سُکوت زیباترین آواز، در سمفونیِ تنهایی ست.
به هنگامی که نمی بینی آشنایی،
که ببیند تو را و بپُرسد:
به کُدامین گُناه، به دیار تنهایی تبعید گشته ای؟
روز تولدم خبر خاصی نیست یه روزه مثل همه روزای تکراری.....اما ممنون شما خیلی لطف دارین.
♦ توو روز تولد هر آدم ، درسته که قرار نیست اتفاق عجیب و غریبی در دنیا بیفتــه ؛ اما مهم اینه که با صفا و صمیمیت و همدلی بین آدم ها، اتفاق بزرگی توو دل هاشون بیوفتـــه ، تـــوو دلهاشون ♦
سلام روح سهیل
)
اومدم سری بزنمو برم.
نمیدونم این نت خونمون ذغالیه بجای وایرلس!
اشکمو درآورد ، از خیر خوندن پستا گذشتم.
(ببین چه راستگوام من ، الکی تعریف نکردم نخونده
فعلا بای
♦ سلام بانوی اردیبهشت ؛ خیلی خوشحالم کردی از اینکه به من سر زدی خانومی
♦
امیدوارم لحظه لحظه ی عمرت پر باشه از شادی و خوشحالی در کنار خانواده ی محترمت..
ممنونم
بگذار کسی نداند که چگونه من به جایِ نوازش شدن، بوسیده شدن، گزیده شدهام!
بگذار هیچکس نداند، هیچکس! و از میانِ همهی خدایان، خدایی جز فراموشی بر این همه رنج آگاه نگردد
شاملو
باﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ، ﻣﻲ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ...
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﻛﻮ؟
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﻛﻮ؟
ﺁﻥ ﺩﻝ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﻛﻮ؟
...ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻛﻮ؟
ﻓﺼﻞ ﺧﻮﺏ ﺳﺎﺩﮔﻲ ﻛﻮ؟
ﻳﺎﺩﺕ ﺁﻳﺪ ﺭﻭﺯﺑﺎﺭﺍﻥ،ﮔﺮﺩﺵ ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﺩﻳﺮﻳﻦ؟
ﭘﺲ ﭼﻪ ﺷﺪ ﺩﻳﮕﺮ،ﻛﺠﺎﺭﻓﺖ؟
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺭﻧﮕﻴﻦ،
ﺩﺭ ﭘﺲ ﺁﻥ ﻛﻮﻱ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ،
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﻮ،ﺁﺭﺯﻭیی ﻫﺴﺖ؟
ﻛﻮﺩﻙ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺩﻳﺮﻭﺯ؟
ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻏﻢ ﻫﺎﻱ ﺍﻣﺮﻭﺯ،
ﻳﺎﺩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ،
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺮﺑﺎﺩ.
ممنونم بانوی شادی ها...
ما از کنجکاوی دربارهی ابر گذشته بودیم
ما فقط کنجکاو باران و صدای سنتور بودیم...
ما
نه عمق را دوست داشتیم
نه امید را
ما ساکنان خانه را
گُم
در صدای سنتور
دوست داشتیم...
ممنونم یک جهان ممنونم
چقدر زیبا ست
آینه را به تنهایی دوست نداشتم
آینه را در آینه دوست داشتم
گفته بودند:
عمر آفتاب از مهتاب
بیشتر است
آفتاب را در خانه حبس کردم
در مهتاب
کنار باغچهی انبوه از ریحان خفتم...
پرواز چه لذتی دارد
وقتی
زنبور کارگری باشی
که نتوانی
عاشق ملکه بشوی
پسرم می پرسد :
چرا باید ریاضی بخوانم ؟
دلم می خواهد بگویم لازم نیست
بی خواندن هم خواهی دانست دو تکه نان
بیش از یک تکه است....
من در روزگاری تیره زندگی میکنم
در روزگاری که سخن گفتن ساده،نشان بیخردی است
و پیشانی بی چین،نشان بی تفاوتی
آری،آنکه می خندد خبر فاجعه را دریافت نکرده است...
خیلی از شما ممنونم با این نظرهای زیباتون ؛ مثل همیشه
سلام اقا سهیل .. دنیاتون چطوره؟
چه خبرا ؟
زندگی به مراده؟
خسته نباشید اقا .
اقا سهیل طبق خواسته کسایی که از مطالب غمگین وبم ناراحت میشدن یه پست ویژه گذاشتم تا ببینم چطوره حالا ممنونم میشم سر بزنیدو بخونید و بگید .
موفق و شاد باشید
بدرود
سلام بانو ..
♦
خدارو شکر ، دنیا به کام ما ، یا به کام همنوعان ما
هر دو خوش باشد ، به خواست خدا ... آمین.
♦ باعث خوشحالی ست ؛ چشم، بـــــــا افتخـــــــــــــــار
ممنونم از توجه شما
از عمر ، همیشه حاصلم پاییز است
انگار که در آب و گِلم پاییز است
در فصلِ غریبه ها مرا دفن نکن
تاریخ تولد دلم پاییز است
سلام،از لطف سرشارتون بی نهایت ممنونم،عاشق کامنتهاتونم! با همه کامنته ا متفاوتن....
موفق باشین.............
سلام..
لطف ـتان گرمابخش دل ِ تنهایم گشت
اکنون
در این شب پاییزی
که چون شفیره ای در پیله ی تنهائیم ، میـــلولم
بسان ِ آفتابی همیشه گرماگرم ...
نامیرا و نویسا باشید بانو و پایدار..
| مطالب شما هم بی اغراق، مثال زدنی ست |
حرفای خودتونه همششون؟؟
یکی از کامنتاتون رو تو ی وبی خوندم خیلی خوشم اومد خیلی ها دراین حد ک دنبال نویسندش اومد
خودتون نوشتین؟
من " بــانـــوی خیــال " ـمو دوسش دارم.. ☆ ☆
پـــس :
من حالم خوب است
وقتی که یادم میافتد کسی هست که من
صدای نفسهاش را میتوانم نقاشی کنم در گوشهی گونههای همیشه خیسم
من حالم خوب است
چون نام او هماره با یاد من همراه میشود در تمام شعرهای ننوشتهی دنیا
من حالم با او خوب است
حتی اگر در کنار آرامشم نباشد
بگذار دکمهی پیراهنش را ببندم تا اثر انگشتم بماند روی رؤیای تنش..
" بــانـــوی خیــال " شبهای بیماه و ستاره
تو مومیاییترین عشقزمینی که من در هزار توی دلم برای روزهای مبادا پنهانش کردهام.
1000
فرش ِ قدمهای خواستنی ِ نگاه ـت که از دیدگاه من، در لحظه ی نخست، همچو بینشی که به دنبالش هستم نمود یافت با واژگانــت..
| بله بانو ؛ خودم نوشتم ...
من که گفتم این بهار افسردنی است / من که گفتم این پرستو مردنی است
من که گفتم ای دل بی بند و بار / عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار
آه عجب کاری به دستم داد دل / هم شکست و هم شکستم داد دل . . .
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟
گفت آغازش سراسر بندگیست
گفتمش پایان آن را هم بگو
گفت پایانش همه شرمندگیست
گفتمش درمان دردم را بگو
گفت درمانی ندارد، بی دواست
گفتمش یک اندکی تسکین آن
گفت تسکینش همه سوز و فناست
خیلـــے سختــﮧ بخاطـر کســـے کـــﮧ בوستـــشـــ ב)رے
همـــه رو از تـــو زندگیـــتـــ خـــط بـزنـــے
بعـــב بفهـمــے خـــوבتــــ تـــوے لیستـــے بـــوבے کـــﮧ اوךּ
بخـــاطر یکـــے בیگـــﮧ خـــط زבه
نـﮧ تـو نمیـבانــے هـچڪْـس نمـےבانـد پشت ایـטּ چهره ے
آرام בر בلـم چـه میـگذرב...
نمے בانے ڪْسـے نمـے בانـב ایـن آرامش ظـآهـرے و ایـטּ בل
نـاآرام چـقבر פֿسـتـﮧ ام ڪْرבه اسـت ...
خوبم ، باور کنید . . .
اشکها را ریخته ام ، غصه ها را خورده ام ، نبودنها را شمرده ام . . .
این روزها که میگذرد خالی ام ، خالی از خشم ، نفرت ، دلتنگی و حتی از عشق . . .
خالی ام از احساس . . . !
ممنون بابت نظر های زیباتون
متقابلاً ...
هِـی نیوتـُن...
تو کـه دَم اَز جآذِبه میزَنـی..
مَرآ کـَشف کـُن..
مَنـی رآ کـه غَـــــــــم هآ مُدآم جَـــــــــــــذبَم مـی شَوَند :(
بـَـــــرای دَرکِ آغــــ ــــــوشــَم...
دلخــــور که میشَـوم , بغـض میــکنم
می آیم پشـت صفحـه ی مانیتــورم
کامنـت مینویسـم و صورتک میگــذارم
صورتکی که میخنـدد
و پشتـش قایم میشــوم
که فـکــر کنی میخنــدم
و بخنـــدی...
اشکهایم می آیند و من
مدام با صورتک مجازی ام میخندم
زیادی که خودتو دست پایین بگیری
میفتی زیر پای کسی که یه روز به اوج رسوندیش...
♦ از تو بخاطر این کامنتهای زیبا ممنونم ...
آدم که تنها باشد
عاشق عکس هم میشود...
انگار که تنهایی
فقط دنبال جمع کردن حسرت است...
از یاد مبر که ما عشق را رعایت کردهایم،
از یاد مبر که ما انسان را رعایت کردهایم،
خود اگر شاهکار خدا بود یا نبود.
"احمد شاملو"
هر دوست یک هــدیه است
که
خودت به خودت می دهی!
میخواهم به یادم باشی...
اگر تو به یادم باشی
عین خیالم نیست
که همه فراموشم کنند...
ممنونم سهیل عزیز
♦

من هم ممنونم مرضیه جان 

♦
مقسی از تشریف فرمایی عالیجناب
♦ متقابلا ً بــانـــــو ...
باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسیهای شبانه
میخورد بر مرد تنها
میچکد بر فرش خانه
باز میآید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمیدانم، نمیفهمم
کجای قطرههای بی کسی زیباست؟
نمیفهمم، چرا مردم نمیفهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت میلرزد
کجای ذلتش زیباست؟
نمیفهمم
کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسر و پروانههای مردهاش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟
نمیدانم
نمیدانم چرا مردم نمیدانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست؟
نمیفهمم
یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مُرد
کودکی ده ساله بودم
میدویدم زیر باران، از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچههای پست شهر آرام جان میداد
فقط من بودم و باران و گلهای خیابان بود
نمیدانم
کجای این لجن زیباست؟
بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا، از برای مردم زیبای بالادست
و آن باران که عشق دارد، فقط جاری ست بر عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد...
طاعت عشق ثوابی ست، که مقبول خداست
سر بی عشق، به تن بار گناهی ست عجیب
♦ عشق قشنگ است ولی …
بچه ها عشق قشنــگ است ولـی
سهم عاشق دل تنــگ است ولـی
بین معشـــوقه و عاشــــق گه گـاه
زندگی صحنه ی جنــگ است ولـی
دل معشـــــوقه و عاشـــــق با هـم
مثل آیینـــــه و سنــــگ است ولـی
با سیــــاهی و سفیــــــدی ترکیـب
عشق یعنی که دو رنگ است ولی
درد بسیــــار شکســــت عشقـــی
بدتـــــــر از زخم پلنــــگ است ولـی
دوستــــــانم همه تان می دانیــــــد
عشق بی زور تفنـــــگ اسـت ولـی
خودمـــــــانیم بـــــــــدون عشقــــی
کـــــــار دنیا همه لنــــگ است ولـی
بچه ها بـا همــــه ی ایـــــن اوصــاف
بخـــــدا عشق قشنــــگ است ولی
" سجاد صادقی "
بیائید تا جمله مستان شویم
ز مجموع هستی پریشان شویم
چو مستان بهم مهربانی کنیم
دمی بیریا زندگانی کنیم
بگرییم یکدم چو باران بهم
که اینک فتادیم یاران زهم
جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد، یکنفس بیش نیست...
سلام اقا سهیل .. دنیاتون به کامه ؟
واقعا شعرای قشنگی دارید ...
و خیلی ممنون بابت نظر زیباتون که برام گذاشته بودید ...
واقعا با "تنها" بودن سخته که به عشقی فکر کردن که وجود نداره ...
به نظرم نباید دیگه از این پست ها و مطالب بذارم ... اولش حس خوبیه وقتی خونده میشه ولی وقتی به تنها بودنه خودش نگاه میکنه تازه به عمق دردش پی میبره اونجاست که ادم دلش میخواد بگه اصلا هم اینا قشنگ نیستن خودم با تنهاییم خیلی هم عالیم ...
بازم ممنون از حضورتون و شعارهای خیلی زیبایی که برام میذارید
براتون ارزوی همیشه خنده دارم
بدرود
سلام بانو ..
+
..
خوشا نظر بازیا که تو آغاز میکنی ...
منم با نظر شما 100% موافقم
شاد و خندون ببینمتون الهی ، خدانگهدارتون باشه
شکوه آرزو را
بازگو کن
ندار از هیچ کس باکی ،هراسی
به هر چیزی نمیخواهی
بگو نه
اگر راه رهایی زیر سنگ است
تمام کوه ها را زیرو رو کن
وگر بشکست جام آرزویت
تلاطمهای دریا را
سبو کن
" ژاله اصفهانی"
با این شعرتون خیلی کیف کردم ...واقعا مرسی زیاددددددددددد
یاد تو
قطره قطره میچکد از چشمم
روی تو
رفته رفته میرود از یادم
.
.
واقعنی مرسیااااااااا
یک جــــــور نباش تا نگویم مجهول
در سوره ی فیل چون کعصفن مأکول
اصلن تو بگو چه فرض کردی ما را؟
لاحــــــول ولا قــــــوه الا : محلول !!
(سید علیرضا رئیسی گرگانی)
ناگـــزیرم از سـفر بــــی سرو سامان چون باد
بـــه گـــرفـتـار رهــــایـــی نتـــوان گــــفـت ازاد
کوچ تا چند؟! مگـر می شود از خویش گریخت
بــال تنهـــا غـــــم غــــربت بــه پرســتو ها داد
ایــن کـــه مردم نشــناسند تورا غربت نیست
غـــربت ان است کــــه یـــاران ببرنـــدت از یـاد
فاضل نظری
♦ احسنـــــت احسنت ...

♦
گیرم گناه از من و گیرم خطا ز تو
کوته به بوسه عاقبت این ماجرا کنیم...
دنیا وفا ندارد و ایام اعتبار
عاشق نئیم و رند بخود گر جفا کنیم
فصل بهار میگذرد ای بهار من
باز آ که سوخت طاقت صبر و قرار من
عماد خراسانی
♦ مرحبا ...
از عشق دل افروزم، چون شمع همی سوزم
چون شمع همی سوزم، از عشق دل افروزم
از گریه و سوز من او فارغ و من هر شب
چون شمع ز هجر او میگریم و میسوزم
در خانه گرم هر شب از ماه بود شمعی
بیروی چو خورشیدت چون شب گذرد روزم
در عشق که مردم را از پوست برون آرد
از شوق شود پاره هر جامه که بردوزم
هر چند فقیرم من گر دوست مرا باشد
چون گنج غنی باشم گر مال بیندوزم
♦ خوش بحالم با وجود انسانهای فهمیده ای همچون شما در کنارم..
زنده باد روح زیبای ـتان
زندگی بار گرانی ست
که بر پشت پریشانی تُست
کار آسانی نیست
نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن
پدرم
کمرم از غم سنگین نگاهت خَم باد
مجتبی کاشانی
...........
انتخابهای شما هم بی نظیرن ... واقعا این احساساتی که در وجودتون هست عالین ...
همیشه شادو پیروز باشید مرد جوان
خیلی شب زیبایی داشتم با شما عزیز..
شب خوش ←
خیلی بر من منت نهادید و وقت گرانبهایتان را ... از اعماق قلبم، از ژرفای رنگ تعلق نگرفته ی وجودم از شما ممنونم..
شب پائیزی ِ خوبی داشته باشید بانو..
شب ـتون بخیر بانوی تنها ...
سلام سهیل جان!واقعا از این همه لطفی که بهم داری ممنونم.از دیدن شعرا واقعا خوشحال شدم از اینکه تا بامداد 29ام صبر کردی و برام نوشتی....واقعا خوشحالم که دوستی به این خوبی دارم که انقدر به فکرم هست که برام این نوشته ها رو مینویسه به خودم میبالم و الان حس میکنم خوشبخت ترین آدم روی کره زمینم.
♦ سلام بانو ...
♦
باعث افتخار بنده بود ؛ ببخشید ، میدونم واقعاً ناقابل بود ♦
با نظرتون خیلی خوشحالم کردید ؛ ممنونم از شما ...
•خداوندآ
تکرار زمزمهات در گوشم ماندهست هنوز ...
♦ باز هم فریاد برآورید: تولدت مبـــارک بـــانــــــــو
دلم میخواهد عاشق باشد
عقلم میخواهد عاقل باشد
این میگوید زود باش
آن میگوید دور باش
احساسم این روزها دوشیفت کار میکند
و حقوقش را از من میگیرد...
♦ شاد و خوشحال باشی عزیـــــز
، همیشه و همیشه ... ♦
سلام به روزم و دلتنگ
♦ سلام ...
کجایند آنهایی که میگفتند:
کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد...
ای بی انصافان!
پس چرا من به او نرسیدم...!؟
یه من ، یه تو ، یه فاصله ، نه نشد! بی من ، یه تو ، یه فاصله ، نه! نشد!
یه من ، بی تو ، یه فاصله ، نه نشد! یه من ، یه تو ، بی فاصله ، حالا شد...!!
سلام
من از باران نمی ترســــــــم
تو می تـــــــــــرســـــــی؟
من این شبها نمی لرزم
تو می لـــــــــــرزی؟
به آن چشمان گریانت
نـمــــی خنــــــــــدم
تــــــو می خنـــــــدی
تو می خندی به بارانها
به دریــــــــــــا هــــــــا
به اقیانوسی از غم ها
تــــــــو بـارانـــــــــی
که بر شبهای تنهایی من
باریــــده بــــــــــــودی بـاز
تو شبهای مرا دیدی و لرزیدی
ولی گفتم بخند بر رنگ تنهایی
بر این جادوی غربت هــا
بر این لبخند و لذت ها
تــــــــــــــــو خندیـــــــدی
به رنگ غربت چشمان گریانم
تو خندیدی به ساعت هــــــــــــا،
بـه رفتـــــــــن هـــــــــــــــــــــــا،
به غـــــربـــــــــــــــــــــــــت هـــا
به تاریکی آن رنگی که جا مانده
از ایـــن دل هـــــــــــــــــــا
تـــو خندیــــــــــــــــدی
و مـن رفـــتــــــــم
به دنبال نشانی ها
تو خندیدی و من رفتم.
♦ سلام


































































































































































♥ چقدر با احساس و زیبا
♣ خیلی کیف کردم خانومی
♠ میسی
بعله به لطف دوستان و سایه مستدام حق خوبییییییییییییم
اونم خیلی زیااااااااااد
♦ شکر خدا ...
→بفرمائید
•سهیل: خانوم ؟؟
چرا این همه شکوه تنهایی؟؟
همه تنهایی دارند
این حرفا،حرف دل است یا فقط واژگانی ک تبدیل به شعر وزن دار میشوند؟؟
♦ شِکوِه از تنهایی ، بخاطر نقطه ی اشتراک انسانی ماست که یک پایش در سمت فطرت و دیگر پایش روی غریزه گام نهاده است ... ♦
این تنهایی ها اصلا ًمقدس نیست !
من از تنهایی هایی سخن میگویم، که بسی دل آزارند...
به ماه بنگر که چگونه از تنهایی خود را در آغوش دشمنانش مأوا داده است !!
لعنت به تنهایی !!!
سلام. عیدت مبارک
♦ سلام ٌعلیکم ...
عید شما هم مبارک باشه ؛ شاد و پیروز باشید بانو ...
من خوبـــــــم..!
عاشق نیستم..
فقط گاهـی به یادش که می افتم، دلم تنگ
می شود... این که عــــشق نیست …
هســــــــت …؟؟
مهرتان را سپاس

تــــــــــــــو مپنـــــــــدار که خــــامـــــــوشی من
هستــــــــــــــــ بـــرهان فرامــــــــوشی من ....
....
همیشه شادو خندان باشید
♦ متقابلاً
♦






































می روم خسته و افسرده و زارسوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
فروغ فرخزاد
یـــکی از همیـــــــن روزهــــــــــا
بایـــد خدا را صدا بــــــــــزنم
یک میــــــــز دو نفــــــــره
دو صنـــــــــدلــی
یــــــــکی مـــــــن
یـــــــــکی خــــــدا
حــــــرف نمـــــــیزنم
نـــــــگاهم کافیــــــست
میـــــــــدانم
برایـــــــــم اشــــــــک می ریــــــــزد...