نمیگذارند دوستت داشته باشم..
نمیگذارند دوستم داشته باشی..
نمیگذارند تو مرا، و من خدای واقعی را دوست داشته باشم.
ولی همیشه غصـّه میخورم که، نمیشود که آرزوهایم را خام به گور ببرم.
همش ذهن ما را با عمو جغد شاخدار و خاله پیرزن و لولو و سایهای که صدای هووو میدهد پر میکنند که جا برای فهمیدن نداشته باشیم.
بله پس ما حالا همگی خوشحالیم که میدانیم نفهمیم و به نفهمی خود میخندیم که رشد کند، بزرگتر شود تا جایی که مثال و اسباب خنده یابو شویم.
افسوس که به خوشحالیه خود، خوشحالیم.
خوشحالیم...
و خوشحالتر...
تا جایی که یادم برود دوستت داشته باشم..
و تا جایی که یادت برود دوستم داشته باشی..
☼ پس بگــذار آنچــه قــرار است یـادم بــرود را حــال بگویــم:
☆ دوستـت دارم ☆
نـقـطـ...ـه، ســر خــط .
ادامه...
••• آشنایی با سبک شعر زلال •••
دادا بیلوردی ؛ من شاعر شعرهای زلالم.غزل هایم را درتلاطم امواجم بنوشید و شعرهای زلالم را با چشم بسته بخوانید. | http://www.sherezolal101.blogfa.com/cat-1.aspx |
خوش آمدید به بخش نظردهی این اثر هنری زائیده اعتقادات یک مرد تنها..
هرگونه برداشت و تحلیل از سوی خوانندگان، متوجه اینجانب نیست و تنها نظر شخصی بازدیدکنندگان محترم میباشد.
فلذا بنده فقط بازتاب نظرات خوانندگان گرامی را منتشر خواهم کرد.
سلام داداشی
من درکی ندارم!!! اصلا نفمیدم چی به چیه!!!! ولی برداشت خیلی عجیبی داشتم که اون میله ها میله ی زندونه!!!!! الان که یه ذره نگاه میکنم توش دو تا قفل میبینم با یه کلید!!! بعد دو تا چشم میبینم کلمه ی آینده رو توش میبینم یه پارچه ی سیاه هم میبینم الان یه درکی پیدا کردم که در اینده یه نفر پشت میله های زندون(شاید زندون دل!) چشم به راهه تا یه نفر بیاد اون کلید رو برداره و دو تا قفلا رو باز کنه و در زندون باز بشه! راستی یه چیز مثل یه توپ پشت اون میله ها میبینم که علامت ورساچه روشه یا شایدم G برعکس شده!!!!ولی خب هیچ درکی از این دیگه ندارم!!!! داداشی این چرت و پرتایی که گفتم،زد تابلوی هنریتو داغون کرد من واقعا متاسفم!!!!!
↨: سلام..
↨ فوق الـــعـــــــــادهـ بود نظرت.. چه باحال گفتی ((: ☼ خیلـــــی حرفات به ♥ـم نشستــ..
◄ بعبارتی.. هر لحظه، خط به خط که این نظر رو میخوندم آ، به معنای واقعی ـه کلمه داشتم از خنـــ((:ـــد☼ روده بر میشدم جوون ـه سهیــــــل.
وآی آجــــی.. از نوعی که عنوانش میکردی (مرحله به مرحله یه چیزایی در موردش به ذهنت میرسیــــد میگفتی).. ای ول بابا، خیلی خوب بود برداشتت.
از نظر من یه آینده مبهم،
ولی داخل یه زندان
ک کلیدش هست...ولی دسترسی نداری...
---
مرسی ک سر زدی آقا سهیل عزیز
منم لینک میکنم
شما غما رو بیدار نکردی...
ولی یکی دیگه اومد کرد
بیخیال
خوشحال شدم سر زدی
دیگه اون همه چیزای دیدنی رو گفت و خوبم توصیف کرد. منم همه اونا
راستش من فکر میکنم تو خودت برای خودت و افکارت زندون درست کردی. انگار از یه چیزی می ترسی ...
تصورت از آینده نامعلوم و سیاهه مثل زمینه تابلوت!
اما از رنگای آیندت که روشنه معلومه که دلت میخواد آیندت روشن باشه . بتونی اون چیزی رو که میخوای درست کنی.
امیدوارم اون سرخی ها هم اشکای قلبت نباشه و کسی دلتو نشکنه.
آها یه فکر دیگه هم میکنم که شاید منتظر کسی چیزی هستی که بهت کمک کنه ، یا بقول مریم جون بیاد از زندون درت بیاره . از کلید روی در مشخصه که خودت تلاشی برای آزادیت نمیکنی و میخوای اون بیاد . شاید یه معجزه....
اما من امیدوارم آیندت قشنگ باشه درست مثل قاب زیای تابلوت طلایی
مــــــــ♥ـــــرسی..
یه چیزی بگم..؟؟ مثل نوستراداموس (پیشگوی بزرگ تاریخ)، این تابلو رو تفسیــــر کردی.. رازآلود ، عجیب و حیرتآور ، همراه با دقتنظر به ریزترین جزئیات ، گمانهزنیهای درست به آنچه که با نام "معجــــزهـ" یاد کردی ازش..
درک شما از این تابلو، برای من جالب و بسیار خواندنی بود.
چه چسبم روش گذاشته ، این ابتکاراتت باید ثبت شه پسر! بابا خلاقیت
آرهـ.. !!
تلاش های بی وقفه ی اینجانب، متأسفانه کارساز نبود.. لذا انقدر این کدها را بالا پایین کردیم و درست نشد که نشد که نشد.. و در نهایت یک عدد چسب زخم ((: روی تماس با سهیل (روحش شاد!) زدیم تا دردمان التیام یابد.
ممنونم از همدردی ـه شما با ما.. باشد تا سبب خنده شود انشالله..
مریم گلی ما که همه ی گفتنیارو گفت چیزی نموند واسه ما سهیل جان من مجبورم بقیشو بگم یه امضاء میبینم که گمونم مال نقاش تابلو هست یه تاریخ که اِ اثر مال همین امروزه هنو خشک نشده
ویه قاب میبینم که اثرو داخلش جا دادن
البته گمونم یه ردِ خونم از ه آینده زده بیرون که مریم گلیمون جا انداخته
والا این چیزایی که من دیدمم برداشتی نداره برداشت اصلیو مریمم گفته خوب
اشاره ی دقیقی بود به امضاء هنرمند.. در رزومه این هنرمند فقید و با کمالات، همین بس که از رنج روزگار تابلوهایش را به حراج عموم میگذارد تا باشد سبب شهرت ـش شود.. خدا رو چه دیدی..!! اثر بعدی در راهــه.. تا خشک شدن جوهر این تابلو، اون یکی رم آویزون میکنم.. گـــــــــــالــــــــــــری مجـــــــــــــــازی زدیم و خودمون خبـــــــــر نداریم!
خوش آمدید به بخش نظردهی این اثر هنری زائیده اعتقادات یک مرد تنها..
هرگونه برداشت و تحلیل از سوی خوانندگان، متوجه اینجانب نیست و تنها نظر شخصی بازدیدکنندگان محترم میباشد.
فلذا بنده فقط بازتاب نظرات خوانندگان گرامی را منتشر خواهم کرد.
با تشکر. سهیل
سلام داداشی
من درکی ندارم!!!
اصلا نفمیدم چی به چیه!!!!
ولی برداشت خیلی عجیبی داشتم که اون میله ها میله ی زندونه!!!!!
الان که یه ذره نگاه میکنم توش دو تا قفل میبینم با یه کلید!!!
بعد دو تا چشم میبینم
کلمه ی آینده رو توش میبینم
یه پارچه ی سیاه هم میبینم
الان یه درکی پیدا کردم که در اینده یه نفر پشت میله های زندون(شاید زندون دل!) چشم به راهه تا یه نفر بیاد اون کلید رو برداره و دو تا قفلا رو باز کنه و در زندون باز بشه!
راستی یه چیز مثل یه توپ پشت اون میله ها میبینم که علامت ورساچه روشه یا شایدم G برعکس شده!!!!ولی خب هیچ درکی از این دیگه ندارم!!!!
داداشی این چرت و پرتایی که گفتم،زد تابلوی هنریتو داغون کرد من واقعا متاسفم!!!!!
↨: سلام..
↨ فوق الـــعـــــــــادهـ بود نظرت.. چه باحال گفتی ((:
☼ خیلـــــی حرفات به ♥ـم نشستــ..
◄ بعبارتی..
هر لحظه، خط به خط که این نظر رو میخوندم آ، به معنای واقعی ـه کلمه داشتم از خنـــ((:ـــد☼ روده بر میشدم جوون ـه سهیــــــل.
وآی آجــــی..
از نوعی که عنوانش میکردی (مرحله به مرحله یه چیزایی در موردش به ذهنت میرسیــــد میگفتی).. ای ول بابا، خیلی خوب بود برداشتت.
◄ مرسی مرسی مرسی مریم جونـــــ♥ــم..
راستی داداشی این تمت خیلی بانمکه!
ممنون از این نظر خوشمزه ی توو دل برو ـت..
خوشحالم که به چششات بانمک اومده تم ـه وبلاگ ـم.
" زنده باشی عزیــــ♥ـــــز "
از نظر من یه آینده مبهم،
ولی داخل یه زندان
ک کلیدش هست...ولی دسترسی نداری...
---
مرسی ک سر زدی آقا سهیل عزیز
منم لینک میکنم
شما غما رو بیدار نکردی...
ولی یکی دیگه اومد کرد
بیخیال
خوشحال شدم سر زدی
سلام.. ☺
ممنونم که نظرتونو عنوان فرمودید..
روز و روزگار بر شما خوش.
واقعا داداشی نظرم خوب بود؟!
خب خدا روشکر
((:
بله بله .......
ببین حتی مژگان خانومم (بانوی اردیبهشت) به شما یه لایک گنـــــــــــده دادن! ای ول..
مرسی از نظری که دادی (چون خیلی خوشمون اومد ☻)
یه لایک گنده به نظر مریم خانوم
دیگه اون همه چیزای دیدنی رو گفت و خوبم توصیف کرد. منم همه اونا
راستش من فکر میکنم تو خودت برای خودت و افکارت زندون درست کردی. انگار از یه چیزی می ترسی ...
تصورت از آینده نامعلوم و سیاهه مثل زمینه تابلوت!
اما از رنگای آیندت که روشنه معلومه که دلت میخواد آیندت روشن باشه . بتونی اون چیزی رو که میخوای درست کنی.
امیدوارم اون سرخی ها هم اشکای قلبت نباشه و کسی دلتو نشکنه.
آها یه فکر دیگه هم میکنم که شاید منتظر کسی چیزی هستی که بهت کمک کنه ، یا بقول مریم جون بیاد از زندون درت بیاره . از کلید روی در مشخصه که خودت تلاشی برای آزادیت نمیکنی و میخوای اون بیاد . شاید یه معجزه....
اما من امیدوارم آیندت قشنگ باشه درست مثل قاب زیای تابلوت طلایی
مــــــــ♥ـــــرسی..
یه چیزی بگم..؟؟ مثل نوستراداموس (پیشگوی بزرگ تاریخ)، این تابلو رو تفسیــــر کردی..
رازآلود ، عجیب و حیرتآور ، همراه با دقتنظر به ریزترین جزئیات ، گمانهزنیهای درست به آنچه که با نام "معجــــزهـ" یاد کردی ازش..
درک شما از این تابلو، برای من جالب و بسیار خواندنی بود.
ممنونم. پیروز باشی ☺
نوستراداموس؟
نگفتی که درست گفتم یا نه؟
موفق باشی ریکــــــا
من عاشق نوستراداموس خدا بیامرزم (مگه چیه؟! آدم باحالی بوده خب..)
اصلاً جوابی قرار نبوده بندم که.. نظر شما عزیزان رو خواستم بدونم از یه کار به نظر خودم به ظاهر مجهول اما در باطن رمزآلود و ...
اما نظر شما به نظر بنده نزدیک ـه.. 20 امتیــــــــاز
شما هم موفق باشی کیجـــــا ((:
تماس با سهیلت خراب شد!!!
چه چسبم روش گذاشته ، این ابتکاراتت باید ثبت شه پسر!
بابا خلاقیت
آرهـ.. !!
تلاش های بی وقفه ی اینجانب، متأسفانه کارساز نبود.. لذا انقدر این کدها را بالا پایین کردیم و درست نشد که نشد که نشد.. و در نهایت یک عدد چسب زخم ((: روی تماس با سهیل (روحش شاد!) زدیم تا دردمان التیام یابد.
ممنونم از همدردی ـه شما با ما.. باشد تا سبب خنده شود انشالله..
سلام داداش خوب
توی تابلو قفل و کلید هست و میله های زندون. یه چهره خشن و تنها.... به نظرم اومد
شاد باشید
التماس دعا
سلام خواهر زهره..
امیداست که روزگار خوشی را سپری کنید..
ممنونم از نظرتان.. سبب سرور و شادمانی ما شدید، مرسی.
مریم گلی ما که همه ی گفتنیارو گفت چیزی نموند واسه ما سهیل جان
من مجبورم بقیشو بگم
یه امضاء میبینم که گمونم مال نقاش تابلو هست یه تاریخ که اِ اثر مال همین امروزه هنو خشک نشده
ویه قاب میبینم که اثرو داخلش جا دادن
البته گمونم یه ردِ خونم از ه آینده زده بیرون که مریم گلیمون جا انداخته
والا این چیزایی که من دیدمم برداشتی نداره برداشت اصلیو مریمم گفته خوب
اشاره ی دقیقی بود به امضاء هنرمند..
در رزومه این هنرمند فقید و با کمالات، همین بس که از رنج روزگار تابلوهایش را به حراج عموم میگذارد تا باشد سبب شهرت ـش شود..
خدا رو چه دیدی..!!
اثر بعدی در راهــه.. تا خشک شدن جوهر این تابلو، اون یکی رم آویزون میکنم..
گـــــــــــالــــــــــــری مجـــــــــــــــازی زدیم و خودمون خبـــــــــر نداریم!
§ ما را از یاد مبرید که برایتان بهتر است §
راستی سهیل جان ممنونم بابت نظرِ قشنگو دلنشینت
اگه روزی یدونه ازین نظرا بهم بدیا من دیگه پیر نمیشم جونِ شادی
((((: روح بلنـــــــــــــدی داری
من اهل چاپلوسـی نیستـــم...
فقط همین.
ایــــــــــــــــــــول به خودم و ایول به مژگانخانوم و شادی جون که منو تایید کردن!

♥ تبریک تبریک ♥
شاد باشی الهــــــی عزیزم.. (:
هزار بار آمدم خطت بزنم از قلبم
خود خودت را
یادت را
اسمت را
اما ...
فقط قلبم پر شد از خط خطی های عاشقانه !.........
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک
همه با شراب مست میشن
من با بوی اسپند
ممنـــــــــــــــــــــــــونم
هووووووووووووورااااااااااااا...
(((:
داداشی گرافیک خوندی؟!
نه سارا جان..
پس افرین به این استعداد
مرسی سارا خانومی..
ایشالا شمام توو همه مراحل زندگی موفق باشی.