کوچه پنهان است در شب،
بس هوا، هم ناجوانمردانه سـَـرد است !
ســایـهای خاکستـــری
گــَـرد و غــُـبــاری میکشـــد بـر دوش
باشد خـِـرقــهای،
شاید دوام آرَد تن سردش، در این سرمــا..
کوچه پنهان است در شب،
زوزهی بــاد از میان سـُـرفـــهی سرمــا پریشــان میوزد
باشـد، لبـاس ســایـه را از دوش او گیرد
به تنپوشی برای خویش سازد، تا نلرزد خود در این سرمــا..
کوچه پنهان است در شب،
یک چراغ ِ روشن ِ مهتاب، میتابد به سایه
تا فرو ریزد هجوم قصــّهی تـرس،
از صدای خفته خفــّاشان سرگردان
که تنْ لولیده برْ همبستران ِ خویشْ از سرمــا..
کوچه پنهان است در شب،
بــاد از سـایـه گریــزان است امشب !
ســایـهی خاکستری چون مـاه، حیـران است امشب..
آسمـان رنگ تعلـّـق میپذیـرد،
ابـــر میگریـــد،
که طــوفــــان است امشب..
گـر نبـــاشد قـایقـی،
سـایــه، طلوع صبح را دیگــر نخواهد دیـــد ؟
شــایـد، وقت هجــــران است امشب..
ســایـه مـهمـــان است امشب !
ســـایــه از خود هم گریــزان است امشب..
________ سهیل _______
" در سایهات هرآنکه نشست آفتاب شد ؛ پسچرا امشب هـوا طوفانیست؟ "
سلام داداش سهیل
شعری خوبی بود. ممنون خبرم کردید
در پناه خدا
مرسی که سر زدی..
توضیح شعر رو در زیر دادم..
" ســایــه " - خلاصه داستان
از داستانی خیالی گفتهام در غالبی نو..
ســـایــه : نماد انسانی محروم و تنهاست که بیهدف و نا اُمیــد از زندگی، در کوچهای که نماد مشکلات است پرسه میزند.
بــــاد : نماد انسانیست بیرحم، که برای رفاه خویش، از حق محرومی به سود خود بهره میبرد و ظالمانه بر مظلوم ستم میورزد.
مـــاه : نماد انسانیست که تنها امید مظلوم است ( چنانکه بر دل "سایه" میتابد تا احساس تنهایی نکند).
مقصود از خفاشها : به تصویر کشیدن نمادیست منفـــور برای "ترس در دل شب"، تا ترسی که یک انسان تنها، در درونش از تنهایی و نا اُمیدی موج میزند، نمایان شود.
ابـــر : نماد کسیست که برای مظلوم اشک میریزد و جــز غصّــهخوردن، هیچ کاری از دستش بر نمیآید! | این اشک ریختن تنها "سایه" را نابود خواهد کرد. |
چرا که با اشکهای بیفایدهاش، چنان طوفانی بر پا میکند که "سایه" را، که لباس بیارزشی* همچون گرد و غبار در این ســرما ( نماد مصیبت ) بر تن داشت و اینک آن را نیز "بــاد" از او دزدید از دست داده است.
* |خرقه یعنی لباس مندرس و کهنه پاره|
در آخر همهی نمـــادهـا، به تماشا نشستهاند و نظارهگر عاقبت شومی که در انتظار "سایه" است، میباشند، بیآنکه تلاشی برای نجاتش انجام دهند.
" سهیل "
کوچه پنهان است در شب،
بــاد از سـایـه گریــزان است امشب !
ســایـهی خاکستری چون مـاه، حیـران است امشب..
آسمـان رنگ تعلـّـق میپذیـرد،
ابـــر میگریـــد،
که طــوفــــان است امشب..
گـر نبـــاشد قـایقـی،
سـایــه، طلوع صبح را دیگــر نخواهد دیـــد ؟
شــایـد، وقت هجــــران است امشب..
ســایـه مـهمـــان است امشب !
ســـایــه از خود هم گریــزان است امشب..
---------------------------------------------------
زیبا بود. احسنت
ممنونم از شما "مهسا خانوم" گرامی..
واقعا
به به به به
ایول که خبرم کردی سهیل
وا قعا شعرت نابه
مرسی عزیزترین پسر دنیــــا..
خداوند به فرشتگان عقل داد بدون شهوت
حیوانات را شهوت داد بدون عقل
انسان را عقل داد با شهوت
هر انسانی که عقلش به شهوتش غلبه کند ازفرشته بالا تر است
و اگر هر انسانی شهوتش بر عقلش غلبه کرد از حیوان نیز کمتر
است
ای ول پســـــــر..
وای بر مردم هوس ران نفس پرست..
که چی ..... ؟؟ بقیه شو هرکی گفت .. ؟؟؟
که طعم غریزه ز فطرتشان غلیظ تر است
تیکه تاکیدی شعرت بود که خیلی به دلم نشسته بود ومو بر اندام بلند میکرد
عالی بود سهیل جان
تصویر انتخابیت با متن همخوانی خوبی داشت
همه شعر یه طرف این باور کنش یه طرف
دلم گرفت بخدا
ممنونم ازتون


بخاطر اینهمه روحیه دادن و تقسیم کردن احساس پاکتون با من..
به زبون نی نی آ بخونین: " ماما شادی ـه خودمی "
نام تو را اورده ام دارم عبادت میکنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت میکنم
دستت به دست دیگری از این گذشته کار من
اما نمیدانم چرا دارم حسادت میکنم
گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم
شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت میکنم
رفتم کنار پنجره دیدم تو را . . . بگذریم
من عاشق چشم توام تو مبتلای دیگری
دارم به تقدیر خودم چندیست عادت میکنم
تو التماس میکنی جوری فراموشت کنم
با التماس اما تو را به خانه دعوت میکنم
گفتی محبت کن برو ، باشد خدا حا فظ ولی
رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم
خیال منی
چه گویمت ؟ که تو خود با خبر ز حال منی
چو جان ،نهان شده در جسم پر ملال منی
جنین که می گذری تلخ بر من ، از سر قهر
گمان برم که غم انگیز ماه وسال منی
خموش و گوشه نشینم ، مگر نگاه توام
لطیف و دور گریزی ، مگر خیال منی
ز چند و چون شب دوریت چه می پرسم
سیاه چشمی و خود پاسخ سوال منی
چو آرزو به دلم خفته ای همیشه و حیف
که آرزوی فریبنده ی محال منی
هوای سرکشی ای طبع من ،مکن ! که دگر
اسیر عشقی و مرغ شکسته بال منی
ازین غمی که چنین سینه سوز سیمین است
چه گویمت ؟ که تو خود باخبر ز حال منی
مرسی بـــانــــــــــو..
ایینه ی دل
مگر هنوز به خاطر ، تو را خیال من است
که هر کجا به زبان تو شرح حال من است ؟
عجب ز اینه ی قلب تو ، که در آن نقش
ز بعد رفتن من ، باز هم خیال من است
رضا و مهر تو نارم که جام زهر فراق
برابر تو ، به از شربت وصال من است
رسید شعر تو و گوشم آشنایی داشت
به نغمه یی که ز مرغ شکسته بال من است
اگرچه سوخت چو پروانه بال تو ای دوست
چو شمع سوخته تا صبح نیز حال من است
شنیده ام که ز دوری ، هنوز رنجوری
اگر چه رنج و غمت مایه ی ملال من است
ولی نهفته نماند که ضمن دلتنگی
خوشم که باز به خاطر ، تو را خیال من است
سلام سهیل خان
ممنون که خبرم کردی
خدایی این شعرت حرف نداشت
دارم سعی میکنم درک ادبی داشته باشم!!!!
داری سعی میکنی درک ادبی پیدا کنی ؟
ممنونم که شعرامو میخونی..
سلام
چرا امشب هوا طوفانیست؟ هان؟چرا؟
بخدا من نـــیــــیـ ــدوونــــم.. !!
رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم!
بی تو من اسیر دست آرزو های محالم!
یاد من نبودی اما.من به یاد تو شکستم!
غیر تو که دوری از من.دل به هیچ کسی نبستم!
هم ترانه یاد من باش!
بی بهانه یاد من باش!
وقت بیداری مهتاب. عاشقانه یاد من باش!
اگه باشی با نگاهت.میشه از حادثه رد شد!
میشه تو آتیش عشقت.گر گرفتن و بلد شد!
اگه دوری.اگه نیستی.نفس فریاد من باش!
تا ابد تا ته دنیا.تا همیشه یاد من باش...
یه تک بیت از خودم در جواب این شعر دارم:
بیـــا و در بــَـرَش گیــر و ببــــوســـش،
تا که جان گیــرَد گــُـل ِ دلتنگ در گـُلـدان..
"سهیل"
سلام سهیل جان
ظهرت بخیرو شادی گل پسر
اینم به زبونی مامانا میگم پسر عزیز خودمــــــــــی
ممنــــــــــــــــــــــــــــــــــونم
مرسی بهترین ـم..
انگشتانم را فرو می برم در چشمانم …
این سد اگر فرو بریزد ، دنیا را آب خواهد برد …
ای شهرزاد قصــّـه های خیــــال..
مـیــــــــکشم ... میــــــکشی ... میـــــــکشد ...
هر ســـــــــه میکشیم
او ناز ِ تو را / تو دست از من / و من ...
اَه فندکم کجاســـــــــت ؟
بسیــــار متن زیبایی بود..
ممنونم بانو..
و اینک بعد از مدت ها...
وبلاگ ترش و شیرین به روز شد!
در انتظار تو ام!
یـــــــــــــــــــووووووووووهههههوووووووووووووووو !!!!
خــــــــــانومها آقایـــــــــــــون
مــــــژده
معرفی میکنم:
و اینـــــــــــــک
شما و ایــــــــــن
" دکتــــــــــــــــ
بتاب بر من، ای خورشید عالم تابــ♥
▬ شناسنامه شعر:
به ثبت رسیده در تاریخ: شنبه 9 شهریور 1392
به شماره سریال: 262120
در سایت: شعرنو
نفهمیدیم ســـیگار دل گرمی میده
یا فشار رو میندازهِ و سردت میکنه !
" سیگار سیگار سیگار...
و باز هم سیگار... "
در آغـــــوش خــــدا گریــستــــم تــا نــوازشــــم کنــــد . . .
پـــرسیـــد : فــــرزنـــدم پــــس آدمــــت کــــو ؟؟
اشـــک هــایــــم را پــــاک کـــردم و گفــــتم :
در آغـــــوش حـــوای دیـــگریــــــست
سال هاست دود سیگار
پلمپ کرده بغض گلویم را . . .
" کمی به فکر ریــه ت باش پسر "
آیا میدانید " استعمال دخانیات در این وبلاگ از اهمیّت آخر برخوردار است؟ " پس بیشتر از این ریه های کودکی ام را دودی دودی نکنید لطفاً
حالا که آمدی
حرفِ ما بسیار،
وقتِ ما اندک،
آسمان هم که بارانیست ...!
پس به سیگاری بسنده می کنم . . .
گــــآهـ ـے...!
هَــــنوز گـ ـآهــــے...!
مَــــرآ بـ ـه جــــآن تـ ـو قَـــــسَم مـ ـے دَهَـــــند...!
ببـــــین تَـــــنهـ ـآ مَـــن نیســـتَم
کــــ ه رَفتَــــــنَت رآ بــآوَر نمـــــــے کُـــنَم...!