مشـق ِ بیآغوش ِ بیتکرار ِ انـدام ِ ظریف ِ خویش را
در ترجمانیْ خیسْ از چشمـان ِ بیــدار ِ دلـمْ تکـرار کـن،
تا بریل ِ سـخت ِ عریان ِ تن ِ سردتْ به آغوشیْ برای ِ زیستنْ تبدیل گردد..
یک عـُمر، با در آغوشگرفتن ِ زانوهای ِ خستهام،
شب ِ بـابـونــهای ِ آغوشت را بازسازی کردهام
و شاعرانه تو را در واژگانم آراستهام و در خیـالْ زیستـهام
در بستـریْ به پروانههای ِ خشکیدهْ آزین شده
با صداییْ به لالایی ِ جیرجیرکهای ِ نامرئیْ ماننده
که لای تور توریهای روسری ِ بجا ماندهاتْ شکنجه میخوانند
و عـزای ِ نبودنت را در مرثیهای غریبانه، آرشهوارْ به سینه میزنند..
تو را تمام نمیکنم در این واژگان ِ خیسْ
تو بیانتهای ِ ناموس ِ منــی
تو را بیصبرانه انتظار میکشمْ بیریــا،
تــا شـاهْدخـت ِ سرزمین ِ أمن ِ آغوشم شـَوی..
بیا بیآنکه دشنهی ِ هوسیْ شهوت ِ مردانهام را نشانه رود
و ترس ِکشندهای در کمین غرور ِ زنانهاتْ تنـوره کـِـشـَـد ،
یکدیگر را یک نفسْ در آغوش ِ گرم ِ عشقْ مأوا دهیم..
من شهد ِ مُحبّت را از کندوی ِ لبان ِ تو مینوشم
آنهنگام که شعــرهای مرا ،
لالایی ِ کودکانهای میسازیْ تا دلم آرام گیرد
چنانکه گوئیْ اولین بار است که میخوابم..
اینک دلـم بـرای در بر کـشیـدن ِ قلبی عاشقپیشهْ میتپـــد ؛
احساسم برای زیستن در قلمرو ِعشقْ غنج میرود ؛
حتی بـه طعم ِ یک حبـّـه قنـد، که از لبان تو در کام نـَهَـم، راضیام..
بیــا و بمــان و به ماندن اصرار ورز ،
تا نخشکد خاطرات ِ کهنهْ برگ ِ سوسن ِ لای کتاب ِ باورم..
_______ سهیل _______
وقتی که رفتی ؛رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد؛و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت؛تمام بالهایش غرق در اندوه و غربت شد؛نمی دانم چرا؟شاید خطا کردم؛ولی من ؛بی آنکه فکر غربت چشمانم باشم؛باز هم؛به رسم عادت پروانگیمان نیز ؛برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم؛ف.م
♦ و من در این اندیشه ام که جنگل احساس لطیف ـت را که باغبانش دستان ِ دیگری ست نمیشود که نوازش کنم ♦
"سهیل"
غمگینم!همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده و به این فکر می کند که چگونه بمیرد؟؟!گرسنه و آزاد؟! یا سیر و اسیر!؟
خیلی زیبــــــــا مینویســـی
آنقدر دلم از رفتنت بد شکست؛که نمیدانم وقتی بیایی؛کدام تکه اش خوشحال خواهد شد؟؟
شب خوش
شب بخیر..
چـه غــم انگــــیـز اسـت ..
ســرنــوشـتِ مــاهــیِ کــوچــک ..
وقتــی ،
بــه هــوایِ جُــفتِ خــود ..
بــه اقــــیـانــوس مــی زنــــد ..
و نهــــــنگ هــــا ..
عــاشقَـش مــی شـــونـــــد !
بوئیدن عطر عشق را در سرزمین کشف نشدهی احساسم ، به خدا مدیونم..
خوشا حالمْ ، ز تبسمی که حضور گرمت بر لبان برآماسیدهام به منصهی ظهور گذارد، دمادم ؛ همچو وقوع مطلع انتظار آمدنش، غافلگیرانه..
" سهیل "
هوای حوصله ابریست
خیال خاطره خالیست
------------------------------------------------------------------------
" در فکر دریایی شدن "
مرداب خاموش زندگیام را از پنجههای خصم و سکون رهــا نمائید..
توفانی بر پا کنید ؛ واژگانی باورپذیر ابداع کنید ، در شعری ، غزلی ، دکلمهای ، آوازی..
رهانید مرا از بنــد ؛ من یک سطل ماسههای ساحلی میخواهم ، گمانم بتوانید برایم امید بیاورید..
" سهیل "
------------------------------------------------------------------------
کاش هر روز جمعه بود تا دلیل دلتنگی هایم را گردن غروبش می انداختم؛افسوس...
... لقمــه ی بزرگــ تــر اَز دهـآنـتـــ بـودمــ ... ϟ
ϟ ... بـَرای هـَمیـن بـود کــه مــَرا خــُـرد مــی کـردی ... ϟ
ϟ ... تـآ اَنـــدازه شومــ ...
جـﻨﮕﻞ فقط دیدنی نیست !
ﻓﻘﻂ ﺳﻮﺧﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ !
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺟﻨﮕﻞ ، ﭼﻮﺏ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ !
صبحت بخیر بانو..
مرسی سهیل
♦ یک سبد
، همه تقدیم نگاه گرم ـت ♦
شـــــک کــــرده بـــودم کســـــی بیـــــن ماســــــت !
حـــــالا یقــــــین دارم “مــــــــن” بیــــن دو نفـــــر بــــــودم !
چـــقـــــــدر تفــــــاوت وجــــــود داشـــــــت
بیـــــــن واقعـــــــیت و طــــرز فکـــــــر مــــــن !!!
♦ زنـــــدگــــــی هنــــــــــوز زیبـــــــــــاست ♦
زککی...مردها همه از زن زاده شدن اگر زن نبود هیچ مردی نبود؛زن تصمیم میگیرد که نوزاد پسر را به دنیا بیاورد یا نه؛من هم به زن بودنم افتخار میکنم چون مثل مردها تشنه هوس دیوانه کننده نیستم و برای خودم عزت نفس و حیا دارم؛تا حالام به هیچ پسری اجازه نزدیک شدن به خودمو ندادم و نمیدم؛دوستم ندارم دیگه بهم نظر چرت بدین؛نظرات واسه امثال خودتون آقای نر؛بای
" برداشتهای نادرست "
یادت باشد
وقتی به چیزی شک می کنی
هیچ گاه به اعتماد نمی رسد باورهایت
طلایی که برای اثباتش محک بخواهد که طلا نیست بانو
دریغا که من هماره چیزی می نویسم و تو چیز دیگری می خوانی
انگار واژه ها در فضا رنگ می بازند
یا آغشته می شوند به نفس های مسموم فاصله
که هیچ وقت حرف یکدیگر را نمی فهمیم
به گمان من
عشق را نمی توان هر روز صبح
مثل لیست خرید روزانه ای که به درب یخچال می زنی برای پر کردن سبد احساست
از هر کس و ناکسی خواست..
ساکت نیستم
لب هایم هم نسوخته است
تنها تمام ِ من تاول زده از آشی که نخورده ام
" ملودی سکوت "
رگهایم پر شده از انعقاد واژه ها
من
لبریز حرفهای نگفته ام
و تشنگی نوشتن دارد مرا از پای در می آورد در این شهری که
هیچ گوشی برای دیدن در آن نیست
کاش کسی بود
که رو به روی چشمان من می نشست
و صدای فریاد نگاه مرا می شنید برای ساختن یک ملودی ساکت از
حرفهای مبهمی که میان دستان ما رد و بدل می شدند
بگذار کودک گل فروش درون من
که قرار های عاشقانه اش
پشت این چراغ های همیشه قرمز رنگ باخت
بی دلیل بخندد به این نقاشی مضحکی که مردمان بر چهره ی عبوس خود
نقاشی می کنند..
♦ من آمده ام تا نظر سیــــزدهمین را به شماره ی چهارده گذار دهم ؛ گوئی هنوز هم خــُرافـــاتـــی ام ! ♦
خودم را در میان این چهار دیواری خفقان آور به زنجیر میکشم
اشکی میلغزد به روی رنگ پریدگی گونهام
آسمان پهلویش پاره میشود
و آفتاب در بینهایت من غروب میکند
تا کسی نیامده باید تمـــــــام خـُــرافــــههای دیروز را بالا بیاورم
و دروغهایم را از دور دهانم پاک کنم !
مادر همیشه از بوی دهانم میفهمید تو را بوسیدهام ؛ ( اقرار ِ بوسهام را بخوانید، اما باور نکنید ! )
اینجا خیلی تاریک است
چشمانم زیبایی را گم کرده است
و از بس کور میبیند که
پشت ویترین شیشههای عینکم پنهان میکند ندانستنهای موروثیاش را
عقربی در زبانم جا خوش میکند
کوسههای واژه دست به خودکشی دسته جمعی میزنند
من در آستانهی اضمحلالم
و عطر تلخ پوسیدگی
جسد متعفن و تن خستهی نحیفم را در برگرفته است
اگر چه این روزها غمی هست در عکسهای غبار گرفتهی روی طاقچه
ولی
هنوز نگاه تو عالیست..
"سهیل"
می آیی ..نشئه می شوم
می روی..خمار
مرا به تخته ی چشمهایت ببند
ترکم بده!
رضا کاظمی
زیبا بود..
ممنون شادی جان..
آسمان دل
خیالم میرود هرشب در آغوش دو چشمانت
نمی بینی مگر دل را شده ، زار و پریشانت
***
زما حالی نمی پرسی، مگر اندیشه ای داری
که دائم برزبان گوئی که میسازم پشیمانت
****
شب است و آسمان دل، پر از امید یک رؤیا
ببار ای ابر بارانی ، رسان لطفی به یارانت
***
به در یا غوطه ورگشتم ، ز الطاف فراوانت
دراین شبها نگاهی کن، تو براحوال مهمانت
***
همه یاران دیرینم ، فدای دین و آیینم
مکن جور جفا دیگر تو با این مست چشمانت
***
پگاه دیدن رویت ،چه خوش باشد بیا دیگر
خطاکارم ولی بنگر ، منم زار و پریشانت
***
بهشت عدن و جاویدان فدای رویت ای جانان
نگاهی کن به من تا جان کنم یکباره قربانت
تو کی بودی ای مسافر که منو در من شکستی؟
رفتی اما در دل من تو همیشه زنده هستی...
تو کی بودی که به یادت باید آواره بمونم؟
پا به پای باد شب گرد برمو از تو بخونم
انتظار دیدن تو منو آروم نمی زاره
مثل بغضی که گلومو بسته اما نمی باره
چه شکستی که چشامو برگ تنهایی ربوده...
چشمی از سحر نداشتم اگه داشتم از تو بوده
چه نشستی که شکستم زیر بار غم غربت
خالی از نغمه شوقم...پرم از قصه محنت
گم شدم تو شهر ظلمت رد پایی تو شبها نیست
با صدای هق هق من کسی اینجا آشنا نیست
ای صدای آسمونی پرم از هرچه شنیدم
کاشکی میشد پر کشیدن به هوای با تو بودن...
لایکــــــ
ــــــــ.....
از جداشدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ
گریه کردمو نوشتم نازینم یا تو یا من
به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار
تو با خندهای نوشتی هم قفس خدا نگهدار
بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم
من که تو بن بست غربت
زخمی از آوار پاییز
فکر چشمای تو بودم
با دلی از گریه لبریز
شب عاشقونه ی من که حروم شد
مهلت بودن با تو که تموم شد
ندونستم باید از تو می گذشتم
وقتی از غربت چشمات می نوشتم
بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم
سفر
رفتم به سفر تا که شوم دربدر تو
باید که بریدن زتو و عاطفه بی ثمر تو
گفتی که مرا خواهی چو ماهی به شب تار
اما رمقی نیست به پایم که شوم در گذر تو
باید که بدانی در بند که هستی
گر مومن و صوفی ، گر باده پرستی
فریاد از این عشق ، بیداد از این عشق
ما را چه گنه گر ، افتاد چنین عشق
رفتم ، رفتم تا باز بدانی
این قصه کهنه ز آغاز بخوانی
دردا ، افسوس، دل ، بند هوس بود
عمرِ این عشق ، قدر یه نفس بود.
دریا
دریا را با موجش به تو می سپارم
و در اندوهی پر از یاد
قطعه ای گمشده را به تو هدیه می کنم
تا در گذار صدف های موج دیده
تو را به اوج فراموشی ببرد
تا دریا را به خواب دعوت کنند
تو آتش را به میهمانی می خوانی تا
در چشمانش خیره بمانی
در گذار صدف ها
با موجی ، در اوج یاد
گ
ا
ه
ی
موج تا نگاه ات می رسد
و گاهی تا پایت
چه می دانم ؟
شاید
گاهی تا لب
ا
ن
د
ی
ش
ه
شاید به تو خواهد گفت
خیس شدم
پاکم کن پاک
تو آنگاه چه خواهی گفت ؟
نمی دانم
خواهم گفت:
آنقدر آزرده دلم
که رفتننت را نفهمید..
قبل از آنکه سبزم کنید
خانه ای خواهم ساخت
که هیچ یک از دیوارهایش با هم تلاقی نداشته باشند
و عزلت را چون کلونی بر در خواهم کوفت
در وسط حیاطم بید مجنونی خواهم کاشت
تا لیلی در زیر آن آهسته و نرم بخوابد
و با شربتی شیرین ، شیرین تر از شیرین ، فرهاد را پذیرایی خواهم کرد
تا در راستای نگاهم بداند فلق را
و بر در خواهم نوشت
قبل از آنکه سبزمکنید
در را نوازش و کلون را کمی خواهش کنید
تخته سیاه
جلوی چشمانم تخته سیاهی ست
گچ
تخته پاک کن
گچ را بر می دارم و خواهم نوشت
زندگی
انشایم شروع شد
می نویسم ، می نویسم ، می نویسم
پر شد پاک می کنم
ناگفته ها بسیار
می نویسم ، می نویسم ، می نویسم
پر شد پاک می کنم
ناگفته ها بسیار
می نویسم ، می نویسم ، می نویسم
پر شد
خسته شدم پاک می کنم
می نویسم ، مرگ
نگاه می کنم
زیر مرگ جای نوشته هایم باقی ست
کاش چیزهای بهتری می نوشتم
حیف دیر است
دیگر ایوانم آبی ست
خاک پاتیم خانوم ؛ مـــــــــادر خوب و بلنـــــــــد سرشت..
روی گونه های خیست
روی گونه های خیست
نم دریاها نشسته
از غم بارون چشمات
بال شاپرک شکسته
توی دریای نگاهت
رنگ بی تابی میشینه
غربت غروب جمعه
که میگن آره همینه
دستاتو بزن به دریا
گونه هاتو آفتابی کن
شبای تنهایی مون و
باز دوباره مهتابی کن
اشکاتو بده به ابرا
تا ببارن روی صحرا
لاله های سرخ عاشق
درس عشق بگیرن از ما .
آهنگ یه رویا
شایدم شعرای من
واسه تو خیلی غریبن
اما میدونم همیشه
خالی از رنگ و فریبن
توی لحظه ها ی رستن
وقتی که چشم انتظارم
واسه بارون غزلهام
تو رو بازم کم میارم
همیشه صدای خوبت
مثل آهنگ یه رویاس
که طلوع گرم خورشید
پیک خوشبختی فرداس
میدونم احساس قلبم
توی شعرم ریشه داره
اگه تلخه اگه شیرین
واسه من فرقی نداره .
شیرین تر از همیشه ست ؛ نظرهای دلنشین و مثل وجود نازنین ـتون پــاکـــ..
شـبِ کاغـذی

تو شبِ کاغذی آرزوهام ،گـم شدم
دنبال یه جون پناهی بازیچهء مردم شدم
هر طرف نگا کنم نه چراغه نه ستاره
نه یه قطره بارونی که روی تشنگیم بباره
نه یه همصدا که با من شعرِ خوشبختی بخونه
نه یه خاطره که تا ابد توی دلا بمونـه
همه خو شبختِی کوچیک من دستای تو بود
تو مث دریـا بودی من مثل یک رود
هوس یکی شدن با تو و اون قلب بزرگت
آرزویی که بشه در تو ازین دلهره آسود.
منم دوست دارم پسر خوب خودمی
مهربونی رو از مکتب شما داریم یاد میگیریم..
امیدوارم شاگرد زرنگ کلاس شما شم خانــــوم..
فرصت
همه واژه های شعرم بوی خوب تو رو داره
هنوزم این سر سپرده واسه توست که بی قراره
هنوزم معنای احساس توی حرفای تو جاری
پیکر پاک و نجیبت توی خوابم و بیداری
تو برام یه فصل تازه تو برام باغ بهاری
کاش با رفتنت دلم رو توی پاییز جا نذاری
تو همونی تو همونی مثل خورشید با شکوهی
مثل دریا دلت آبی تو بزرگی مثل کوهی
هنوزم من سرسپرده ام به نفسهات توی ظلمت
واسه بیداری ازین خواب کاش بدی بمن یه فرصت .
مگه میشه گم نشم
مگه میشه گم نشم تو خاطره
وقتی عطر تو میاد از پنجره
پر میشه از نفست حجم اتاق
مث آواز میشینی تو حنجره
شب و آفتابی بکن ای نازنین
با غروب غربتم تو همنشین
رنگ آسمون بزن تنهائیمو
جشن مهتاب و بیار روی زمین .
مرگ غزل
توی بغض خیس گریه
از تو من به خود رسیدم
سفری بی انتها بود
که اونو به جون خریدم
لحظه لحظه ی غزل بود
جوشش عظیم احساس
که همیشه توی گریه
همدم و همسفر ماس
واژه واژه شد تو سینه
هق هق ام رنگ ترانه
من یه رود بی نشون و
تو یه دریا بیکرانه
تو هوای بیقراری
اسم تو اومد تو سینه
همیشه آخر قصه
واسه من اینجا همینه
یه علامت سواله
واسه من آخر حرفام
مث زنجیر یه عادت
روی دستام روی پاهام
از چی پیدا شد ترانه
حرف من پشت غزل مرد
همه ی قافیه هامو
حس این دلشوره ها برد
چرا شکفتم
چرا تا تو را داغ بودم،نگفتم
چرا بی هوا سرد شد باد
چرا از دهن
حرفهای من
افتاد
ای عشق
دستی ز کرم به شانه ی ما نزدی
بالی به هوای دانه ی ما نزدی
دیری است دلم چشم به راهت دارد
ای عشق ،سری به خانه ما نزدی
پنجره ی رو به باغ
دلی که معرفت کسب داغ را گم کرد
شناسنامه ی گل ها ی باغ را گم کرد
کسی که نام عزیز تو را ز خاطر برد
کلید پنجره ی رو به باغ را گم کرد
هر آنکه بی تو سفر کردطعمه ی موج است
چرا که در شب طوفان چراغ را گم کرد
مرا به سمت خیابان سبز عشق ببر
دلم نشانی آن کوچه باغ را گم کرد
لالایی
بی صدا تر از همیشه لالایی میخونه مادر
گل گریه غنچه می ده تو خزون قلب مادر
رگ عاطفه به زیر تیغ حادثه اسیره
پهلوون قصه ی اون اینروزا داره می میره
لای لایی گلای گندم پوچن و بی اعتبارن
اسبای آشفته یالش زین بی سوار میارن
لای لایی گلای پونه خالی و ساکته خونه
شبای چشم انتظاری تا ابد باهاش میمونه
روی گهواره میریزه دونه های گرم و احساس
کودک گهواره ی اون مرد پهلوون فرداس
گریه کن گلم بهارم خواب تو چشمات نمیارم
تو رو جای پهلوونا توی قصه هام میذارم .
شبت بخیر کاکل به سر
با تو بودن آنقدر خوب است
شب بخیر
که گاهی یادم می رود
من زن هستم
یا
تو
[گل] یــادم بــاشـــد ، امشب بعضی از آرزوهایمــ را دَم ِ در بگذارم
تــا رفتگـــر ببــــرد ! بیچــاره او ...
ما بقــی را هم نقــدا" بــا خود بــه گور می بـــرم
ما بقــی همــان " آرزوی بــا تــو بودن " است
نتــرس جانکم !
حتــی آرزوی ِ داشتنت را هم بــه کســی نمی دهم ... [گل]
تو ای زیباترین شعر خدایی ، تو ای گلبرگ سرخ آشنایی ، میان کوچه های قلب تارم ،به دنبال تو می گردم کجایی ؟
----------
کاش می شد من و تو فانوس دریا می شدیم بی خبر از غم دنیا غرق دریا می شدیم می شدیم عاشق تر از لیلی و مجنون زمان مشق عشقی وا سه امروز و فردا می شدیم بنازم قدرت عشقت که ویران کرد قلبم را دمی چون موج رقصید و به ناگه غرق دریا شد
گاهی اوقات کافیه مثل پرندگان کوچک ،
از قید اسارتهای نفس درون وبیرون
به زیر سایه بان گسترده عرش الهی پناه ببریم و
روح و دلمان را صفا دهیم
گاهی اوقات کافیه از یک زاویه دیگه به خدا توکل کنیم و
شکرش رو به جا بیاریم ..
♦
♦
وقتی "مج♥ازی" دل بستی...!
مج♥ازی وابسته شدی و "مج♥ازی" عاشق شدی
منتظر روزی باش که...
"واقع♥ی" دل بکنی "واقع♥ی" بُغض کنی...!
و "واقع♥ی" تنها بمونی...!
♦ زندگی به من یاد داد
که به جستجوی راه باشم
نه همراه..
اینجآ ایستاده اَم
بِ امید اینکِ از این راه بیایے
وَ مَن چشم روشنے بگیرم!
امآ
از یاد برده اَم که تو همیشه خودت را
بِ آن راه مے زنے
★ بـُـگـــذر و بـُـگــــذار ، تــــا بــخــتـــت بــلــنــــــد گــردد ★
...…,•’``’•,•’``’•,
…...…’•,`’•,*,•’`,•’
...……....`’•,,•’`
,•’``’•,•’``’•,
’•,`’•,*,•’`,•’
.....`’•,,•’
,•’``’•,•’``’•,
’•,`’•,*,•’`,•’
,•’``’•,•’``’•,.
’•,`’•,*,•’`,•’
.....`’•,,•......’
…...…,•’``’•,•’``’•,
…...…’•,`’•,*,•’`,•’
...……....`’•,,•’`
…..............…,•’``’•,•’``’•,
...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’
..............……....`’•,,•’`
…..............…,•’``’•,•’``’•,
...........…...…’•,`’•,*,•’`,•’
..............……....`’•,,•’`
…...…,•’``’•,•’``’•,
…...…’•,`’•,*,•’`,•’
...……....`’•,,•’`
,•’``’•,•’``’•,
’•,`’•,*,•’`,•’
.....`’•,,•’
♦ سلام.. ؛ خوش آمدی..
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشد؛
یک لبخند میتواند آغازگر یک دوستی باشد؛
یک دست میتواند یاریگر یک انسان باشد؛
یک واژه میتواند بیانگر هدف باشد؛
… یک شمع میتواند پایان تاریکی باشد؛
یک خنده میتواند فاتح دلتنگی باشد؛
امید میتواند رافع روحتان باشد؛
یک نوازش میتواند راوی مهرتان باشد؛
یک زندگی میتواند خالق تفاوت باشد؛
امروز آن “یک” باشید!
♦ تک بودن همیشه سختـــ بوده.. و من از هر کار سختی بیــزار...
تـلخ اسـت بـاور نبودن آنها که می توانستــنــد باشـنـد و رفتند و تـلــخ تـــر اســـت امــروز بـــاور آنهــا کـــه ادعــای مــانـــدن دارنــد . . . !!!
سلام سهیل...
ممنونم که اومدی پیر پسر
سلام مرضیه..
این روزها زیادى ساکــت شده ام
نمى دانم چــرا حرف هایم به جای گلـــو
از چشـــم هایم بیرون مى آیند …
قاصدک باز اگر برگشتی
و اگر پرسیدت ز فلانی چه خبر
تو خودت حال مرا می دانی
بوسه بر دستش زن
و بپرس...
قاصدک پر زد و رفت
بالهایش خیس
جمله هایم نصفه
و تو مأیوس شدی
که فلانی باز نفهمید
که در وادی عشق
حرف زدن ممنوع است !
کسی چه میداند امروز چند بار فرو ریختم ؛
تنها با دیدن کسی که ....
لباسش شبیه تو بود !!!!
♦ ♦
کسی که بهشت را بر زمین نیافته است
آن را در آسمان نیز نخواهد یافت
خانه ی خدا نزدیک ماست
و تنها اثاث آن ، عشق است . . .
عقاید نیز دچار دگردیسی میشوند..
مثلاً امروز به عقیده ی کلاغ درونم:
♦ بر این زمین ستمگر ، و جهان زشت منظر ، هیچگاه نخند..
♦ اگر حس عاشقانه ای به تو دست میدهد ، و همه را سراب پندار..
چرا که :
♦ عشق و عاشقی دروغ ـه ، خورشیدش دروغ ـه ♦
و فردا را خدا داند که از "عشق" چه باغستان های خــُرّم و شیرین عسل واژگان گوارا بر زبانم جاری شود..
همه چیز در حال دگردیسی ست، چون آغازیان و آمیب ها !!!
دل های بزرگ و احساس های بلند
عشق های زیبا و پر شکوه می آفرینند
که جان دادن در کنارش آرزوئی شور انگیز است
اما کدامین معشوق مخاطب راستین
چنین معشوقی خواهد بود و او فقط خداوند است . .
♦
+
زیبا بود
♦ از اینکه به یاد ما بودی ، ممنونم ♦
و لبخندی سرد..
اتاق خاطراتم بوی حلوا بلند شده است
آرام فاتحه بخوان
شاید خدا گذاشته ام را بیامرزد
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…!
[گل] خدایا [گل]
گاهی تو را بزرگ می بینم و گاهی کوچک
این تو نیستی که بزرگ می شوی و کوچک
این منم که گاهی نزدیک می شوم و گاه دور . . . [گل]
باید کسی را پیدا کنم
که دوستم داشته باشد
آنقدر که یکی از این شب های لعنتی
آغوشش را برای من و یک دنیا خستگی ام بگشاید
هیچ نگوید!
هیچ نپرسد...
فقط مرا در آغوش بگیر...
بعد همان جا بمبیرم!!!
تا نبینم روزهای آینده را
روزهایی که دروغ میگوید
روزهایی که دیگر دوستم ندارد
روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمیگیرد
روزهایی که عاشق دیگری میشود.
♦ مادرم میگه: عشق یه چیزی مثل "کشک ُ دوغ ِ " !!

♦ من رو حرف مادرم حرف نزنم دیگه !!
آخه بهشت زیر پای مادران است و در ادامه ش آق والدین در کمین ما جوان هاس !!
شعر هایت همه چرت است؛مرد واقعی خیلی وقت پیش مرده است؛امروز مردی وجود ندارد؛تمام زنان جای مردها را گرفته اند و مردها فقط به یک چیز متفاوتند و زنان امروز آن را بی ارزش ترین چیز میدانند و نیازی به آن ندارن و تعدادی معدود که در پس عشوه شان زهری دارند برای تمامی نامردی هاتان؛مرد واقعی سال هاست نابود شده است؛دنیا به سوی زن سالاری می رود و سال های نزدیک این زنان هستند که مردان را همانند برده میخرند و میفروشند و مانند گوسفند جانشان را میتوانند بگیرن؛دوست ندارم دیگر شعرهای چرت و جوابهای مسخرتان را ببینم؛فرصت ندادم حرفهایت را بزنی چون دوست ندارم بیش از این گوش هایم دروغ و حرف مفت بشنود؛اگر تو مثل بقیه نبودی من اسممو عوض میکنم اما تو هم مثل بقیه هستی؛سعی کن خاص باشی؛خدانگهدار
♦ قضاوت با خلق الله !! ♦
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﯾﻌﻨﯽ :
ﺩﻭﺗﺎ ﻫﺪﻓﻮﻥ .. ﺭﻭ ﯾﻪ ﻣﻮﺯﯾﮏ ﻗﻔﻞ ...
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﯾﻌﻨﯽ :
ﻫﺮﻭﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ... ﻏﺮﻕ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ .. ﺩﻭﺭ ﺍﺯ
ﺟﻤﻊ ...
ﺗﻨﻬﺎﯼ ﯾﻌﻨﯽ :
ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺑﮑﻨﯽ .. ﻫﺮ ﻗﻮﻟﯽ ﮐﻪ
ﻣﯿﺪﯼ .ﺗﻬﺶ ﻣﯿﮕﯽ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﯾﻌﻨﯽ ....
ﺻﺒﺤﺎ ﺩﭖ ﺑﻮﺩﻥ ﺷﺒﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ....
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﯾﻌﻨﯽ ..
ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ..
ﺗـــَـــﻤﻮﻡ ﺷــُــﺪ ....
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ
ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺎﻝ ﺍﻻﻥ ﻣﻦ
ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﻣﻦ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ
♦ خوندم پُست جدیدتو ریحان خانوم..
|
|
من ک بلد نیستم خودم واست بنویسم تکلیف چیست؟!
بخندی کافیه !
کم باش !
اصلا" هم نگران گم شدنت نباش
آنکس که اگر کم باشی "گمت" کند
همانیست که اگر زیاد باشی "حیفت" می کند...!
سعی نکن متفاوت باشی !
فقط "خوب" باش،
این روزها خوب بودن به اندازه کافی
متفاوت است . . .
ــــــ
متاسفانه خندم نمیااد:(
درونم غوغاست...
ساده میشکنم با یک تلنگر کوچک...
این گونه نبودم...
شدم!!!
نمـــی دانم چــــرا ؟!
این روزهــــا
در جـــواب هـــرکــــه از حـــالم مـــی پرســــد
تـــا مــــی گویــــم ... "
خوبــــــــم"
چشمـــــانم
خیس مــــی شـــــود
... !
ـــــــــ
شبت خوشـــ
دلم فیلم بلند می خواهد یه واقعیت عاشقانه به اسم آرامش حضــور تــ♥ــو پر از سکانسهای با تــ♥ــو بودن و یک دکمه تکرار
خــوشـبـَخـتـی هـآیــَم رآ بــآ عـَجـَلــه
دَر ســَرنــِوشــتــَم نــِوشــتــه بــودَنـد...
بــَد خــَط بـــود...!!!
روزگــآر نــَتــَوآنــِســت آنـهـآ رآ بــِخــوآنـَد..
♦ خیلی تأثیرگذار و زیبا بود ؛ ممنونم ازت..
هَر قدر هَم که مُحکم باشی
یک نُقطه..
یک لَبخَند..
یک نِگاه..
یک عَطر آشنا..
یک صِدا..
یک یاد..
از دَرون داغونَت می کُنَد!
هَر قدر هَم که مُحکم باشی...!!
♦ بسیار ممنونم از حضور گرم و دلچسبت..
دمت گرم داداش
آره درست متوجه شدی ؟ دستت طلا
یـه گـوشـه از ایـن شهـر یـه سـری آدم هستـ ...
آدمـایـی مثـه مَـن ...
خستـه از لحظـه هـایـی مثـه قبـل ..
خستـه از فـردا و شکـل دیـروز ..
خستـه از آدمـا و زنـدگـی خشکـ و بـی روح ...
یه خبــره بد
واسه منو همسنای من!
دنیا دیدی تموم نشد؟!
همه منتظر لحظه های مــرگـــ
چقـــده بــد
"جغـد"