خودت را بگذار جای من ْ
اینجا ْ، تو ْ کنار ِ من ْ
و لبهاییْ که هیچگاهْ دختری را نبوسیدهاند..
بیتو ْ از همیشه تنـهــاتـرْ منم ْ
چو مادرْ مُردگان ِ بدبخت ْ !
چو محتضرانی بهگاه ِ مرگ ْ ،
منتظر ْ تا دخلشان را درآورد عزرائیلْ..
ایستادهام ْ دست ِ خالی ، پاها جفت کرده ، مثل ِ کودکان ِ یتیم ْ
لبها ْ آویزانتر از آویخته درخت ِ تاک ِ لب ِ پنجرهتان ْ ؛
و خاطرهی بیدادهای پدرتْ و گریههای ِ توْ همیشه در گوشم ْ
از شکستن ِ شیشهی ِ پنجرهاتْ..
همانْ پنجرهی ِ دیوانه ْ !
که ضجههایشْ بخاطر ِ سنگهای ِ بیپایان ِ من بودْ که بلند میشد..
تا تو بیایی لب ِ پنجره ، که ببینمات شاید..
تو زیبا بودی ْ
و چشمهایت ْ بیشتــر ْ
من ْ همیشه خوشبخت بودهام ،
آنهنگام که به چشمهایتْ خیره میگشتْ چشمهایمْ..
یادم هستْ هنوز ْ ، روزی را که مادرت میگفت:
دختر جان ْ، میروی کوچه بازی کنی ، از پسرها بر حذر باش ، دوری کن ْ
امـامـــزاده که نیستنــد مـــادر ْ
تو خوشکلی ، ناغافلْ شیطان میرود به جلدشانْ ، بلایی به سرت میآورند..
دستشطلا ! روبهروی ما این حرفها را زد ، بلا نسبتیْ چیزی هم نگفت..
حتماً یادش رفتْ.. شایدم داشتْ گربهایْ چیزیْ دم ِ حجلهْ میکشت !
به چشمان ِ زیبایتْ سوگنــدْ
حالا که هر دو تنهائیم ْ
بگذار بگویمات: گناهشْ با منْ
فقط ْ یکبار ْ حواست را پرتْ کن ،
میخواهمْ ”دزدکی“ چشمهایتْ را ببوسم !
_____㋡__ سهیل __㋡_____
هـیـچ چـیـزی بـا چـشـمان بـسـتـه قـشـنـگ نـیـسـت جز ” بـوسـه “
سلام مرد جوان ... دنیا به کامه اقا سهیل؟؟؟
این متنتون خیلی زیبا بودااااااااا ..مخصوصا حرفای مادرش که میگه :
یادم هستْ هنوز ْ ، روزی را که مادرت میگفت:
دختر جان ْ، میروی کوچه بازی کنی ، از پسرها بر حذر باش ، دوری کن ْ
امـامـــزاده که نیستنــد مـــادر ْ
تو خوشکلی ، ناغافلْ شیطان میرود به جلدشانْ ، بلایی به سرت میآورند..
دستشطلا ! روبهروی ما این حرفها را زد ، بلا نسبتیْ چیزی هم نگفت..
حتماً یادش رفتْ.. شایدم داشتْ گربهایْ چیزیْ دم ِ حجلهْ میکشت !
... مرسی از زحمتتون ..
موفق باشید
بدرود
♦ سلام بانوی مهر و دوستی..
روز و روزگار خوش است و زندگی بر وفق مراد..
ایشالا که روزگار بر وفق مرادتان باشد ؛ آمین
الحمدالله...
دیگر نگویم: تنها دل ما، دل نیست! نه.. فعلاً خوبیم
در خاطرات بی نهایت، بودن را بخاطر اور، در لحظه ی اکنون زندگی کن
خدا را لمس کن، به صدای قلبت گوش کن ، لبخند بزن،
(( تو هستی ))
ممنــــــــــــــــونم
بازگشته ام
با کوله باری از شعر های ناگفته....
تنها اینجا
مکان امن عاشقانه های من است ....
♦ براستی که تابش آفتاب از نگاه گرمِ تو ایمن میشود
♦
ساده هستم
ساده می بینم
ساده می پندارم زندگی را
نمیدانستم جرم می دانند سادگی را
سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم
ساده می مانم…
ساده میمیرم…
اما…
ترک نمی گویم پاکی این سادگی را …
نـدیـدم سـادگـی از مُـد بیفتـد، سـاده بایـد بـود

برای ِ سربلنـدی هم، عـزیز! افتـاده بایـد بـود
به خودش زحمت نمیدهد یک نفر را کشف کند ،
زیبایی هایش را بیرون بکشد ،
تلخی هایش را صبر کند ...
آدمهای امروز،
دوستی های کنسروی می خواهند !
یک کنسرو که درش را بـاز کنند ؛
بعد ...یک نفر،
شیرین و مهربان،
از تویش بپرد بیرون !
و هی لبخند بزند
و بگوید :" حق بـا توست " ...
سلام حالتون خوبه؟ممنونم لطف دارید واقعا سورپرایز شدم وقتی کامنتتون رو دیدم
.[گل]
سلام... حالمون خوبه ممنون

خواهش میکنم بانو ، انجام وظیفه میکنیم..
دیگر به کسی نمی گویم :دوستت دارم...
انگار دوستت دارم های من؛
خداحافظ شنیده می شود...!
♦ خدانکنه..
ولی یادت باشه ، که دوستت دارم گفتن های تو ، باید برای کسی باشد که دوستت دارد ، نه کسی که فقط تو دوستش داری..
خدایا...
دلم همراهی می خواهد از جنس خودت!
نزدیک؛
بی خطر،
بخشنده...
بی منّت...!
مـــــــــمــــــــــــــــنـــــــــــــــــــــــــــون عـزیــــــز
همه جا هستی...
در نوشته هایم...
در خیالم...
در دنیایم...
تنها جایی که باید باشی و ندارمت...
کنارم است....
میسی
این روزها پر است از انسان هایی با ظاهر زیبا
که هر روز لباسی نو بر تن میکنند
ولی نزدیکشان که میشوی
بوی کهنگی اندیشه هایشان
خیلی آزارت میدهد
زنــدگــی هـیـچ گـاه بـه بـن بـسـتــــ نـمـیـرسـد
کــافـیـسـت چـشـم بـاز کـنـیـم
و راهـهـای گـشـوده ی بـیـشـمـاری را فـرا روی خـود بـبـیـنـیـم .
خـدا کـه بـاشـد ،
هـرمـعـجـزه ای مـمـکـن مـیـگـردد.
مثل قربانی فرزند ابراهیم
عید قربان بر همگان مبارک
♦ خیلی ممنونم ♦
عید قربان بر همگان خجسته باد
برایت آرزو می کنم آرزوی کسی باشی که آرزویش را داری
♦ من هم برای تو ...
+
مشکل اینجاست که,
همیشه برای فرار از دست یک”آدم,”به “آدم”دیگری پناه برده ایم!
اعتیاد به آدم ها بدترین نوع اعتیاد است…
♦ چه دیدگاه قابل تأملی ...
ممنونم ( نظرهایی که برام میذارین، جداً فوق العاده ست.. )
سلام سهیل
خوبی؟؟؟؟
ببخشید که دیر اومدم اخه یه مشکلی واسم پیش اومد
اهان راستی سهیل واقعا خودتی؟؟؟؟؟
اصلا باور نمیکنم
یه چیزه دیگه....!!!!!!
اون پسر تنها هم حالشو میگیرم
ممنونم که بهم که گفتی داداش سهیل
سلام..
؛ امیدوارم حال شما هم خیلی خوب باشه..
ما خوبیم ، میسی مـــزیـــه
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
وآنچنان محو که یک دو مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
" ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی ست"
♦ فقط سکوتــــــــــ
بخداگفتم :بیا جهان را تقسیم کنیم آسمون مال من ابرش مال تو
دریا مال من موجش مال تو
ماه ماه من خورشید مال
تو خدا خندیدو گفت :بندگی کن همه دنیا مال تو من همه مال تو
دوباره ممنونم بابت تموم کامنت هایی که میذاری
شرمنده میکنی آآآآآآآآآ
♦ دشمنت شرمندهـ..
عید قربان، یعنى فدا کردن همه «عزیزها» در آستان "عزیزترین"،
و گذشتن از همه وابستگى ها به عشق "مهربان ترین".
عیدت مبارک سهیلی
عید قربان ،




عید انسانیت ، عید امتحانی بزرگ، که فرزند آدم سربلند گشت..
عید قربان بر شما مبارک
اوج لذت
اونجاست که نصف شب ...
وقتی
تو انتهای ناامیدی آخرین نگاهت رو به گوشی
میکنی
و
سایلنت میکنی که با بغض بخوابی ،
یه پیام ازش بیاد
که نوشته :
" دلم گرفته ، یه چیزی بگو !!! فقط تو میتونی آرومم کنی !!!
این شعرت معرکه بود

خوشمان آمد شاهزاده اسبِ سپید سوار
پندار شیرین ِ خیال ِ عشق در ســرم
خواب را بر چشم حرام میکند مادر...
من امشب عاشقم ، و تا صبح نمیخوابم..
"حرف دل ِ سهیل"
بخدا خبری نیست «دارم یه شعری عشقولانه شاملویی میسرایم »
باور میکنم اما توباور نکن باورم را
♦ گر چه
باور سختی ست ، این باور برای ــم ♦
دردم را از مردم پنهان می کنم°°°من تنها برای پنهان کردنش لبخند می زنم°°°لبخندی که دیگر بیشتر از چند لحظه بر لبانم باقی نمی ماند°°°تو نمی دانی چقدر سخت است که لبخند بزنی وقتی چشمانت پر از اشکند..
خدا با ماست ؛ گریه نکن..
غصه نخور.. درد و غمها میگذره..
غصه نخور.. حیف توئه.. اشک نریز..
تلخ است ،
همه فکر کنند سرت شلوغ است ،
و تنها خودت بدانی چقدر
تنـــهایی ...
سلام
دلخوش از آنیم که حج می رویم
غافل از آنیم که کج می رویم
کعبه به دیدار خدا می رویم
او که همینجاست کجا می رویم
حج بخدا جز به دل پاک نیست
شستن غم از دل غمناک نیست
عیدت مبارک
ممنون.. خیلی ...
♦ عید شما هم مبارک ♦
زن به خاطر طبیعتش ضعیفه...
اما در مقابل سختیا بیشتر از یه مرد تحمل داره...
تنها چیزی که زن رو از پا در میاره تو خالی از آب در اومدن مردشه...
همه نظرهات مثل خودت و وبلاگ محشرت ، خواستنی و خوندنی و دوست داشتنی اند ...
وجودتو عشق است
صدای زندگی را میشنوم…
همــــــــــــــه جـــــــــــــــــا…
فـــرا می خـــــواند مـــا را…
تـــــــو را!
بـــــرای در آغـــوش کشیـــــدن معــــشوقت…
مـــــرا!
بـــــــرای در آغوش کشیــــدن زانـــــوی غـــــــــم
هیچکس نفهمید . . .
شاید شیطان عاشق حوا بود که برای آدم سجده نکرد . . .
سهیل جان آهنگ وبت مثل خودته عالیه.............
♦ خیلی ممنونم رفیق عزیزم ؛ ای جانم
♦
کیستی که من
این گونه
به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم،
کلید خانه ام را
در دستت می گذارم،
نان شادیهایم را
با تو قسمت می کنم،
به کنارت می نشینم و بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می روم؟
کیستی که من
این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش
با تو درنگ می کنم؟
احمد شاملو
نگران ِ
آن دو چشمان است
دور سوی آن دو سهیل، که به سیبستان ِ حیات ِ من مینگرد
تا از سبزینه ِ نارس ِ خویش
سرخ برآید
سختگیر و آسانمهر..
سهیلان ِ مننــد
ستارگان هماره بیدارم
و دروازههای افق بر نگرانیشان گشوده است.
تنهاییم را با تو قسمت می کنم
سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی
غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها را بر سفره رنگین خود بنشانمت
بنشین
غمی نیست
حوای من بر من مگیر این خود ستایی را که بی شک تنها تر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفته ام
تا روشنم شد در میان مردگان همدمی نیست
همواره چون من نه
فقط یک لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست
شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر آن را در دست های بی نهایت مهربانش مرهمی
شاید و یا شاید
هزاران شاید دیگر اگرچه اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست...
ماه دارد از میان ِ پرده به اتاق َم سَرَک می کشد ... ،
به گمان َم تا به حال این همه تنهائی ندیده ...
ماه میگذرد
در انتهای مدار سردش .
ما مانده ایم و
روز
نمی آید .
دوست داشتن "
این نیست که
جا خالی هاشون رو با تو پر کنند !
اینه که
بخاطر تــــــــــو ..
جا خالی کنــند ...
دوستت دارمها
هرگز تکراری نبودهاند
که هماره - با فهمی از بینش تو - بر زبان جاریست
بیآنکه تردیدی خصمانه پشیمانم کند شاید
"سهیل"
آدم یک جایی دست به خودکشی میزند؛
نه اینکه تیغ بردارد و رگش را بزند، نه!
قید احساسش را میزند …
یــه وقتایـــی یــه کسایـی رو تـــــو زندگیــمـون راه میدیم
که نــنــه بـابـاشون تــــو خــونـــه بـــه زور راشـــون میــــدادن…
هم باید گریست ...
لغت نامه های دنیا رو باید آتش زد
جلوی واژه نبودن نوشتن
عدم حضور شخص یا چیزی
همین
چقدر نبودنت رو ساده فرض می کنند
سـیــاه مـشق ِ پــشت ِ چــشـمـهـایــت ،
دسـت خـــط ِ کــیـست !
که بــوســیـدنــش ،
سـجــده ی واجــب دارد !
♦ !... B R A V O ...! ♦
همه جا هستی
در نوشته هایم
در خیالم
در دنیایم
تنها جایی که باید باشی و ندارمت ، کنارم است
سلام داداشی کجایی نیستی بهم سر نمیزنی نکنه کار پیدا کردی!!!!!!
میسی که یادی از من کردی ...
جااااااااااااااااالب بود
♦ ممنونم
سلام آقا سهیل...نوشته هات عالییییییییییه
خیلی دوستشون داشتم.....
سلام
إلی خانومی ـه مهربون 


خیلی لطف داری بانو ...