و مرا دستیْ نحسْ
به شبیْ سخت فزاینده به یأسْ
چید ْ، از دامن ِ پُر بوسهی ِ باد ْ
بُرد ْ تا شیون ِ ناسودهی ِ آب ْ
و رها کرد به راه ِ تعب ِ فاصلهها ْ
- آن شب:
تا سراپَردهی ِ حجم ِ نفس ِ شبپَرهها
باران بود
بید مجنون به درون ِ قفساش
نالان بود
و شبی سرد ْ به آغوش ِ تنم
سامان بود-
خوشخوشکْ
بخت ِ سیاه ْ
که فرو بسته به شرمْ
- باز آنْ چشم ِ دروغیناشْ باز -
خسته ْ بر طرح ِ فرومایگی از مرگ ْ
نبستهستْ دو چشم ْ؟...
به چنین اندک و محو ْ
تب و تنهایی و ظلمت در باد
شاخه از شاخه پریدند ْ
برفتند از یاد ْ...
و شبیْ سرد ْ
که از درد ْ
چنینْ خاطره شد:
تا که سردابهی ِ تابوت ِ تن ِ خاموش ِ منْ
بسته شود.
حال ِ منْ: تلخ ْ
که خود ْ قاعدهی ِ حسّ ِ بشر را بُر زد!...
◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘
▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄ سُهیل ▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄
سلام
خیلی قشنگ بود
سلام..
خیلی ممنونم..
آخخخخخخخخخخخخخخ جوووووووووووون اول شدم
امشب شانس باهامه
گل چه فایده داره مدال بده
مدال اینجارو بگیرم میشه امشب 4 تا مدال
هوووووووووووووووووووووووووووورا
من موفق شدم
مدال اینجارو بگیرم میشه امشب 4 تا مدال
هوووووووووووووووووووووووووووورا
من موفق شدم
خیلی خیلی خیلی قشنگ بوووووووووود...
ماشاالله به این قلم دوست داشتنی... قپدرشو بدونید خیلی زیاد..منم قول میدم که تبلیغ کتابتونو بکنم هروقت به مرحله ی چاپ رسید(چشمک)(نیشخند)
خیلی خیلی خیلی خیلی لطف دارین بانو..






ممنون از "اُمیدی که در کلامتان جاری ست"..
نیکـ تـر باید زیستـ!
سلام سهیل خان...خوبی شما؟؟...پس شماهم مثه من این نعمت خدادای رو امانت گرفتی ....خیلی قشنگه قلمت...افکاری ک ازمغرمون تراوش میکنن وب صفحه میریزن...افکاری ماورااافکاردیگرون..لبریزازلطافت ...منم دارم اشعارمو جمع وجورمیکنم بلکه دراینده ای نه چندان دور ب چاپ برسونمشون...شعرای من سپیدن غالبا...بعضیشون هم مثه شعرای فروغ عزیزن...الهی موفق باشی...خوشحال میشم ازوجودت توخونه مجازیم...من...سها.
سلام سُها خانوم.. ممنونم از شما..


بسی سبب خرسندی ام بود، حضور گرم و ستودنی شما بانو..
خیلی خوشحال شدم که "شعر" میسرایید و اون هم با هدف (مثل همیم)..
امیدوارم باز هم از نظرات دلنشین خودتان، بهرمندم کنید..
در پناه خدا - سلامت و شاداب باشید همواره
بازم سلام سهیل خان..خیلی خوشحال شدم ازحضورسبزت...الهی شماهم خوش وخرم باشی زیرسایه ی خدای مهربونمون...راستی یکی ازشعراموگذاشتم توادامه مطلب یکی ازآپای اخیرم....دوس داشتین بخونیدش ..من...سها.
با کمال میل..
ازینهمه تکریم وتعریف وتمجید ....واقعا ممنونم سهیل خان...من تازه اول راهم وب تازگی دستم بندقلم شده وافکارم روانه کاغذ...اون سایت رو ک گذاشته بودید رفتم وواقعالذت بردم...ثبت نام کردم ومثه اینکه 24 ساعت اینده نتیجش میاد...راستش یکم سردرگم شدم...بابت سایت بی نهایت ممنونم...کمک بزرگی بود....من...سها.
سلام
پروردگاراهیچ آغوشی به گرمی آغوش تونیست...
هیچ معشوقی به دلداگی تونیست...
هرکس به یادم هست به یادش باش...
کنارم نیست کنارم باش...
غم داردغمخوارش باش...
تنهاست پناهش باش...
دوستانم راعاشقانه به آغوش تومی سپارم..
بودن
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه ی بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
"شاملوی بزرگ"
پی نوشت تون خیلی جالب بود
سلام و عرض ادب و ارادت از حضور مهربان شما..


به خدایت سپردمت ، باشد ، چون ، تو را دوست تر می دارد -تا- دوستانت ...
مثه همیشه دووسش داشتم
جور دیگر باید زیست
مرسی بانوی با محبت و خوش ذوق..
ـــــــــــــــــــاد ...
الهی هر کجا هستی ، شاد باشی شـــــــــــــــــــــ
وای داداش مرسی!
شرمندم کردی واقعأ!
تشکرفراوان!
« به جست و جوی تو
بر درگاه ِ کوه میگریم،
در آستانه دریا و علف.
به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم
در چار راه فصول،
در چار چوب شکسته پنجره ئی
که
آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد.
. . . . . . . . . . . .
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تاچند
تا چند
ورق خواهد زد؟
***
جریان باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهر مرگ است.-
و جاودانگی
رازش را
با تو درمیان نهاد.
پس به هیئت گنجی در آمدی:
بایسته وآزانگیز
گنجی از آن دست
که تملک خاک را و دیاران را
از این سان
دلپذیر کرده است!
***
نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آفتاب می گذرد
- متبرک باد نام تو -
و ما همچنان
دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را... »
-احمدشاملو-
سلام داداش!
وای شرمندم کردی حسابی!
تشکرفراوان!
دشمنت شرمنده ، بانو..

خیلی خوب بودن هردو!
چراکتابشون نمیکنی؟
قطره قطره



بگذار
وانگهی دریا شود ؛
آنگاه شاید
- ممنونم از نظر مثبت و انرژی خوبی که با واژگان بی ریایی پراکنده ای ، تا این گوشه ی تاریک زمین -
جدی میگم حیفه چاپ نشن!
ایشالایه روز این کارو کنی و خوشحالمون کنی!
به نویدی خود اگر نیست ...........تسلایی هست..
بازم مرسی!
خیلی خوشحالم کردی!
جای بسی تقدیرو تمجید داره این پستت آقا پسر
و مرا دستیْ نحسْ
به شبیْ سخت فزاینده به یأسْ
چید ْ، از دامن ِ پُر بوسهی ِ باد ْ
خوشخوشکْ
بخت ِ سیاه ْ
که فرو بسته به شرمْ
و شبیْ سرد ْ
که از درد ْ
چنینْ خاطره شد:
تا که سردابهی ِ تابوت ِ تن ِ خاموش ِ منْ
بسته شود.
حال ِ منْ: تلخ ْ
زندگیْ/درد ْ/مرگْ = لازم و ملزوم یکدگرند |لازم ومظلوم
خیلی به دل نشست سهیل جان
خیلی خوشحالم کردی بانو..













" ممنونم از توجه بی نظیرت به واژه واژه از شعرم "
روزها یکی پس از دیگری به پایان
می رسند...
و در پی روزها
عمر من...
خسته نباشی سرنوشت....!
می بینی؟!
دست در دستان تو
تمام راه را بیراهه رفتم
شنیدم کسی میگفت:
چشمانت را ببند!
اعتماد کن...
به قیمت تمام روزهای رفته
چشم هایــم را بستم...
اعتماد کردم...!
بهای سنگینی داشت اعتماد !
روزی...
چشمانم را باز کردم؛
چیزی به نام " عشـــــق "
در راهِ همپا شدنِ با تو
به تاراج رفته بود!
فقط داشتم دونه دونه اشک میریختم پای شعراتون
حالم خوب نیست زیاد
ممنون بابت شعرا
خالی شدم
حرفای توی گلوم آروم شدن
و چشمان ماست
در آرزوی لیاقت نگاه واژگان شیوای ات ،
بر صفحه ی سپید " تارنمای وزین تو "
باری ،
به جست و جوی تو
بر درگاه ِ کوه میگریم،
در آستانه دریا و علف.
به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم
در چار راه فصول،
در چار چوب شکسته پنجره ئی
که
آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد.
. . . . . . . . . . . .
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تاچند
تا چند
ورق خواهد زد؟
***
جریان باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهر مرگ است.-
و جاودانگی
رازش را
با تو درمیان نهاد.
پس به هیئت گنجی در آمدی:
بایسته و آز انگیز
گنجی از آن دست
که تملک خاک را و دیاران را
از این سان
دلپذیر کرده است!
***
نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آفتاب می گذرد
- متبرک باد نام تو -
و ما همچنان
دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را...
سلام سهیل
ممنون که به وبلاگم سر زدی
وبلاگتم دیدم خیلی زیباست
ممنون سهیل جان
تشکر الهام جان
این روزها در من حالت فوق العاده اعلام شده است …
بیش از حد مجاز دلتنگ شده ام !!!
••• بانو ؛ امیدوارم حالتون خوب باشه ••• نگرانمون نکنین با این جمله ها !!!
اگه خبر خالتو بگیری خوبه خوبه
• الهی الهی


سلام خاله جووونم م م م م م م
سلام به گل پسر وبلاگ
خیلی خوش اومدی
چرا بعضی حرفامو ثبت نکردی؟
از اینکه دیر سر زدیم -مثل همیشه- بأخشین که ، جداً شرمنده..
شادی: شرمندگی را چه سود! خوبه منم نیام دیگه پیشت؟
سُهیل: دعوامون نکن دیگه!
شادی:دلم نمیاد دعوا کنم اما قهرم
سهیل:نه خاله قهر نکن دیگه ,قول میدم تُن تُن بیام
شادی:قول خاله خواهرزاده ای؟؟؟
سهیل:آره قـــــــــــــــولِ قول خاله
شادی:ای جونم قربون خواهر زاده مهربونم برم
آشتـــــــــــــــــــــــــــــــی آشتــــــــــــــــی فردا باهم میریم تو کشتی
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آروزی مروارید،
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
«دور باید شد، دور.
مرد آن شهر، اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود
هیچ آئینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود
دور باید شد، دور
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره هاست.»
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
پشت دریاها شهری ست
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف
خاک موسیقی احساس تو را می شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد
پشت دریا شهری ست
که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.
پشت دریاها شهری ست!
قایقی باید ساخت .
"سهراب سپهری"
سلام سهیل جان
عصر اولین روز هفتت بخیر
باور کن این که میگن دل به دل راه داره راسته
با همین قایق آق سهراب میریم بلکم این شهرو پیدا کنیم هان چطوره؟
خدارو چه دیدی شایدی مثل این آق کریست یه قاره ای هم کشفیدیم
سلام سلام..

قایق سُهراب -سوراخه ها- مراقب باشین (انگشت پترس ـش آرزوست!!) خخخخخخخخخخخخخ...
در مورد کشف قاره:
اون آقا "کریم پوست کُلفت"(کریستف کلمب) شانس داشت خاله جان..
خلاصه مراقب باشیم
سلام سهیل خان...تو اون وبسایتی ک بهم معرفی کردین احساس سردرگمی میکنم...ازبس شعروشاعرزیاده درش...من دوس دارم دیده شم...ازبی توجهی خوشم نمیاد...احساس میکنم اونجا شعرم وهویتم گم میشه...من واقعا اززاهنماییت ممنونم سهیل...ولی ازین همه شلوغی بدم میاد....
من..سها.
سلام..
جواب دادم..
سلام و درود به تو گل پسر
رفتی اونوره آبها وو شهرو پیدا کردی
جدی میگی؟
آره الان که شعرشو خوندم مطمئن شدم دیگه
همون بوده هی میگفته قایقی خواهم ساخت ,واِلا میگفت قایقی ساختم
خدا رحمتش کنه عمرش کفاف نداد
شانس چیه خاله جان !!امیدوار باش
امید معجزه میکنه
امید که داشته باشی ها یهویی میبینی بدون قایق مثل این یارو دیوید کاپرفیلید
وای...
ای ول ای ول خاله ؛ من کم آوردم پیش شما
زنده باشی عزیز
مرسی که انرژی میدی دوست خوبم
نگیرنت کش میری :دی
کِش رفتن پاره شعرهای نابلدان، عقوبت دنیوی ندارد ، باری..
هر آنچه هست ، دل سیری حض بُردن از گفتار ملیح ـشان است ، مُفتکی ...!
خخخخخخخخخخخخخ...
پس حض ببر مفتکی باشد که رستگار شوی
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ..
باشد که خدا ببیند این "لحظه ها را"
جزء ثواب آخرتمان ، قبول کند ، شاد کردن دل ها را..
بلی بلی صحیح است
اجرتان با خداوند منان و روزگارتان همچون برف سپید جناب شاعر الدوله
خدایا منو ببین
ببین ازت چیزی نمیخوام
ببین دیگه همه چیمو سپردم دست خودت
فقط فقط یه چیز ازت میخوام
یه چیز که خیلی برام مهمه
یه چیز که باعث شادیمه
بهم نه نگو خدا...
باشه؟
خدا جونم فقط ازت میخوام
دوستامو،عزیزامو گرفتار غم نکنی
خدایا اینو بهم قول بده
بزار با شادیشون شاد باشم
بزار با خندشون بخندم
خدا جونم قبول؟
آمین..
.
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
خدا: باشه، درخواستتو بده به سُهیل، بذاره توو پوشه ی اجابت شده ها!
سهیل درخواست منو با پارتی رد کن بره
رو چــِشــَــم الهامی

سُهیل درون: زیر میزی ؟؟ من لوتون میدم!
سُهیل: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
سهیل درخواست منو با پارتی رد کن بره
سُهیل: رو چــِشــَــم الهامی
بذا فقط این وجدانمو خلاص کنم ؛ دهن لقّه لعنتی !!
سهیل درون زیر میزی نیست که شیرینیه
بله ما در دهن آمریکا میزنیم
آورین آورین..
بچه فهمید ؛ مرسی الهامی
با کفش بزن تو سرش
سُهیل: کفش دستمه


الهام: سُهیل درون دست منه
سُهیل درون: آخ آخ ...!! آخ بس ــمه!!! آخ !!
سُهیل: الهامی ؟ بس ـشه ؟؟
الهام: یه دوتا دیگه بزن !
سُهیل درونم: آخ...!!! آآآآآخخخخ !!! کشتی کشتی
ما اینجوری قانع میکنیم
••• مام همینطور •••
خیره است چشم خانه به چشمان مات من....
خالیست بیصدا و سکوتت حیاط من.....
حق السکوت میطلبد از لبان تو....
چشمان لاابالی ولبهای لات من...
مرسی ؛ استفاده کردم بانو ؛ اصولاً من این مُدل شعرها رو میپسندم..
مرسی
دیگه گناه داره بسشه
خوب شد ؛ تو دل رحمی داری ...
وووووو م م م م
سُهیل درون: تلافی میکنم
سهیل درون گریه نکن ما نمیخواستیم اذیت بشی
حالا هم ببخشید
سُهیل درون: نه دیگه.. من اعصابم مگسی ـه ؛ یکی رو باید بُکُشم !
خوب من باعثش بودم بیا منو بکش
...
سهیل خان واقعاوبلاگ خودمونوعشقه...راستی چرا نظراتمو اینجا نمیبینم سهیل...؟؟؟
احساس پوچی پیدامیکنم وقتی میرم اونجا...احساس میکنم شعرم ب تمسخرگرفته میشه...احساس دلسردی ب شعرگفتن پیداکردم..ذوق وقریحه م سرکوب شده.
من شعراموبا دل وجون وبا تمام وجودمینویسم...وقتی میبینم برگ چغندرم حساب نمیکنن شعرامواحساس دق بهم دست میده...دیگه نمینویسم اونجاسهیل
من..سها.
سلام سلام..
درمورد: چرا تأیید نشده نظراتتون؟ راستش فکر کردم خیلی خصوصی ـه از نظر من، نخواستم مخاطبای دیگه ی وبلاگم از حرفام -منظورم در مورد همون بحثایی که حول شعر و شعر نو و این حرفها بود-
خلاصه اینکه، پوزش میطلبیم از اینکه تأییدشون نکردم اما، این چند نظر آخریتونو خب -بازم با اونکه در همون مورد بحثهای خصوصی و دوسویه بود- حتماً تأیید میکنم..
ببخشید اگه ناراحتتون کردم، که بدونین اصلاً قصد بی احترامی نداشتم، -واقعاً از وقتی که گذاشتین و نظرتونو برام ارسال کردین ممنونم-
سُهیل از این بابت از شما، عذرخواهی میکنه. [گل][لبخند]
ولی سُها..؟؟؟ آخه خصوصی بود اون لحظه ، بنظرم! [خجالت]
بگذریم؛ میسی که به حرفام گوش کردی، از تأخیرمم، بأخشین دیگه..[گل]
بخدا از اون بالا تا اینجا، خیلی خوب یادم نمیاد چی گفتم [نیشخند]خخخ..
ولی میدونم که جز حقیقت نگفتم
پیروز باشی و همواره شاد ؛ ممنونم از حضورت بانو
بخدامنم میتونستم عکسمو بذارم ومثه بعضیاشون موهاموافشون کنم وهفت قلم آرایش وازین طریق جذب کنم بقیه رو...ولی بنظر من شاعرواقعی اونیه ک با شعرش ...با هویتش ...با صداقتش بقیه رو جذب وواله وشیداکنه...نه با ظاهر ...اونم ی ظاهرساختگی...ک بدون اون نکاتی ک اول گفتم نمیشه با ی من عسل خوردشون...ادم باید خودش باشه...خودٍ...خودٍ...خودش ..شاعرباید عین آب زلال وشفاف وگواراباشه...ومثه گل لطیف ...من..سها.
بحث در حیطه ی وبسایت شعر نو است!
باخشین یعنی چی سهیل؟؟...من..سها.
بأخشین یعنی ببخشید!
درویش کوچه ای تنهاییم!!!
کاسه ی گدایی مرا سکه ی نگاه تو کافیست[گل]
سروری... تاج سری...
سلووووووووووووووووووم
ژاله به نت برگشت
بیا بازگشت من را صمیمانه تبریک بگو
شاید تبریکاتت رو پذیرا شدم :دی
سلامت باشی ؛


چشم ما روشن 


سلام
اهنگ وبلاگتو خیلی دوست دارم میتونی بگی خواننده اش کیه؟
سلام..

دلم میخواد ؛وب زیباتو؛ لینک کنم.. با افتخار
آهنگ وبم: -خواسته بودی- {مرسی از ماری و مریم}
http://s4.picofile.com/file/7998657090/Hani_Niroo_Shab_Bood_Byaban_Bood.mp3.htm
حال کردم با این پستت !
ای ول داری سهیل خوش ذوق!
ما برگشتیم به آغوش وطن!
:)))
ممنونم از حُسن نظرت داداش شروین جان..

هیپ هیپ هورااااااااااا
بازگشت غیورمردانه و قدرتمندانه ی شمارو به عرصه ی عظیم اندیشگر تبریک و تهنیت عرض مینمائیم خوش اومدین خداقوت..
هیپ هیپ هورااااااااااا
سلام داداش.خوبی؟
وقتتون بخیر آجی ماری عزیز..



من الحمدالله خوبم..
امیدوارم حال عمومی شما هم، خوب باشه و در سلامتی کامل باشین..
من که خوب نیستم.سرماخوردم گلوم تا ریه هام دردمیکنه!
ایشالاشماسرحال باشیدوسالم!
پسرداییمم دیروز رفت واسه بار دوم شیمی درمانی.مامانمم باهاش رفت!
ای وای من..
میدونم بد مزه ست!! خودمم بم بگن نمیخوذم آ
ولی تو بخور 



ایشالا زودی خوب شی.. "شلغم بخور
"آنچه برای خود نمیپسندید برای دیگران هم "کوفت دارید میپسندید؟!" - با خودمم آ..
خلاصه، ایشالا خدا سلامتی پسردایی عزیزتونو بهش برگردونه و ایشون زودتر "با دعای همه ی مهربونهای دور و برش" خوب شن..
الهــــی آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن ؛ خدایا خدایا
سلام!
پی نوشتو خیلی دوس داشتم! واقعا عالی بود!
راستی من همینجام ولی حوصله ی وبمو نداشتم!
• سلام سلام..
•
" خدایا ، دوستان مرا ، همواره ، عزیز و سربلند نما "
• خوشحالم که حالت خوبه مریم خانومی
سلام سُها خانومی..
















عب نداره ؛ خلاصه تأیید کردنشونم "مگه چه عیب داش" ؛ هیچی ..
سلام علیکم!
علیکمٌ السلام.. "سلام هفتاد تا ثواب داره!... میگن... مام گفتیم!... "
درجان و دلم ،جوانه ای ،باید و نیست
شوقی ،غزلی ،ترانه ای ،باید و نیست
دلتنگ تو ،و چشم تو ،ا ما چه کنم ؟
دیدار تو را ، بهانه ای ،باید و نیست.........
زیبا بود ؛ سلام..


وشبی سرد
و تنی خسته و رنجور
که دلش
مانده میان غمی محجور
وشبی تلخ
که آغوش نی است
جز خودش و شور
در دلش بود امیدی اندک
تا فرا پرده جانش زد لک
که چه رنجور و خمیده
بی درنگ، نا گزیده
بنشینی و خیالی کنی و اشک؟!
و بر آمد ندایی
که تو از خالق بی همتایی
و ندادست کسی دست به دستت
و نبسته ست دلش را به دلت
آنکه خجسته ست؟!
برو ای طالب عشق
برو و جای دگر وقت دگر عشق بخواه
که سراچشمه آن عشق
خداست....
ممنـــــــــــــــونم بانو
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﮐﻪ …
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﯾﮑﯽ ﺑﺎﺷﯽ ..
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﯽ ﺩﻭﺳـــﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ..
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﻓﺪﺍ ﮐﻨﯽ ..
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﻠﻘﺖ ﮐﺴﯽ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﮕﻦ ﻋﺸــــــــــﻖ
ﺣـــــﺲ ﻗﺸﻨﮕﯿﻪ ! ﻣﮕﻪ ﻧﻪ؟
تعــﻬـﺪ ﺩﺍﺷﺘــﻦ، ﻗــﺸﻨﮕــﻪ !!
ﺣﺘـــﯽ ﺗﻌﻠــﻖ ﺩﺍﺷﺘﻦ !
ﺍﯾﻨﮑـﻪ ﺑﺪﻭﻧــﯽ ﻣـــﺎﻝ ﮐﺴــﯽ ﻫﺴﺘــﯽ
ﺳــﻬـﻢ ﮐﺴــﯽ ﻫﺴﺘــﯽ
ﻭ ﺍﻭﻧـــﻢ ﻣـــﺎﻝ ﺗـــﻮﺋـــﻪ
ﺣـــﻖ ﺗـــﻮﺋــﻪ
ﻣﻬـــﻢ ﻧﯿــﺲ ﺍﯾﻦ ﺗﻌــﻬـﺪ ﺍﻣـﻀــﺎﺀ ﺑﺸــﻪ
ﺗـــﻮ ﯾﻪ ﮐـــﺎﻏـﺬ ﭘــﺎﺭﻩ !
ﺍﺻـــﻠﺶ ﺟـــﺎﯼ ﺩﯾﮕــﻪ ﺳَﻨَــﺪ ﺧﻮﺭﺩﻩ
ﺗﻮﯼ ﺩﻻﺗــــــــــﻮﻥ …
.
ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟!
ﯾﻌﻨﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻦ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﻤﻊ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ
ﺩﺍﺭﻩ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ .. ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ .. ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ
ﯾﻬﻮ ﻭﺳﻂ ﺣﺮﻓﺶ ﺑﺮﯼ ﺑﮕﯽ
ﺗﻮ ﭘﺮﺍﻧﺘﺰ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻢ
ﻣﻦ عاشق و دیونه ایشونم
ﺧﺐ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ . . .
دلت شکست صدات در نیاد
دلش بشکنه صداش در میاد!!!
فک کنم رویای صادقه بوده اونجام واسم نظر گذاشتی
جالیز تفکرات سبز من و ما ، تیره نگردد هرگز • • • پاییـــز هزار رنگ افسون شده ، تاریک نگردد هرگز
"سُهیل"
سلام
با اجازتون من شما رو لینک کردم
خوشحال شدم از اشناییتون
••• عرض سلام و ادب •••
ممنونم ؛ ضمن اینکه، عنوان کنم، متقابلاً بنده هم با افتخار وبلاگتونو لینک کردم..
به امید روزهای بدون خستگی ♦ ♦ ♦ شبهای بدون تاریکی مطلق
به امید شکوفه زدن درختچه های صفا ♦ ♦ ♦ غنچه های قاصدک اقاقیـــا
"سُهیل"
مطلب وبلاگتون مرا سر ذوق آورد
خیلی زیبا بود
دوست داشتی بهم سر بزن و نظر بده
از دیدنتون تو وبم خوشحال میشم
• بسی ، سبب افتخار من بوده " آمدنت "
"مادر" 
"سُهیل - تراوشی آنی - تقدیم به شما "
که نه فرودی ، نه غروبی
که اوج بود ، طلوع بود
ممنون
+
وب زیبایی دارید ؛
محفل گرمی ست ؛
آلامی ست دلها را ؛
و تنها ماندگان را ؛
عاشقان ، دلدادگان را ؛
محفل نوری ست ؛
چون "تور" ی ست ،
بر هر رنگی که گویی خیره تر ، چشمم
و صد یاقوت زیبنده ؛
بــِـه -بهترین توفیق-
وه ، چه خُرسندم
که چون باران پاییزی ست ؛
یک دنده!...
سرابی نیست ،
گویم خیس خیس از بند بند هر کلامی ست
محفل نوری ست
آنسان ، چشمه ای پاینده ، زاینده ، زلال
نیست دیگر از فغان روزگار ، اینک ، ملال
باری ،
هر چه بر لب رانده شد،
گر تُرش ، گر شیرین ، تو خوش خوان ، چون دل پاک ات، تو خوش بین
هیچ غیر از مهر و خوبی ، عشق و زیبایی ، نبین!...
شعرم به آخر چون رسیده ، درک چشمانت ، مرا باور کند -این شاعرت از غم ، ننالیده-
باشد ، روزگاری آید از آن روز ،
شیرین تر ، گوارا تر ، خنده بر هر درد بی درمان ، دوا گردد ؛ الهی..
شرط بسته ام با عشق
تو را خواهم برد
حتّی اگر
هر شب ببازم
دل که تمام نمی شود !
••• بسیار زیبــــا •••


♦ عرض سلام و احترام به بانوی محترم بلاگ اسکای (خاله شادی عزیزم)
سهیل مرا شرمنده احسان کلامت ساختی
از آشنایی با شما بسیار خرسندم
موید و پاینده باشید
تمنا دارم بانو..
ممنونم از حضور گرم و صمیمی ات..
پایدار باشی و شاد
سلام وبلاگت خیییلی قشنگه همشو خوندم
بهم سر بزن
اگه با تبادل موافقی بگو
مرررسی
سلام..














































































باعث افتخارم بوده ؛ خدا چقدر "زیبا" امروز خوشحالم کرد ، وقتی شما، به میهمانی واژگان ناقابل من آمدید..
ممنونم از حضورتون ؛ حتماً بهتون سر میزنم ..
سلام سهیل پسری شاعرم
چطوری خاله جان؟
حرفت کاملا درسته من قبولش دارم صدی در صـــــــــــــد
دلیلشو میدونی سهیلی؟
سلام و بیشتر از سلام تقدیم شما..


دلیل شو ؟
..........از نگاه شما، نمیدونم.
( راهنمایی مون کنید ؛ لطفاً ؛ قبلاً و قلباً از خاله ی عزیزم ممنونم )
چرا حرف هایِ یه شاعرو جدی نمیگیرن ؟میدونی چرا ؟
میخوام بهم بگین ، واقعــــــاً چــــرا ؟
ﺧــﺪﺍﯾــــــﺎ
ﺑﻪ ” ﺟﻬﻨﻤﺖ ”
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ
” ﻣﯿﺴﻮﺯﺍﻧﯿﻢ “
شعرتو الان خوندم یاد داستانهایی که واسه پسرم میگفتم افتادم بس که طولانی بود سریالیش میکردم
خیلی قشنگ بود ممنونم
ای جان ای جان
ممنون سهیل جان
این نظرو عقیده ی منه وهر چی گفتم از صمیم قلب بوده وگمونم یه واقعیته
حسّ لطیف و شاعرانتونو دوست دارم
امیدوارم که قلب پاکت همیشه سرشار باشه از شادی و عشق وبه هر آنچه آرزوته برسی
ممنونم بانو ...
مرسی از "وجود" پاک و دوست داشتنی شما " بانوی پاک سرزمین ـم "
خدایا ، آنان که در قلب ما ، عزیز و ستودنی اند -به واسطه ی آنکه انسانهایی شریف و خواستنی اند- ، عزیزتر بدار ؛ عمرشان را دراز ؛ و از هر آسیبی در امان بدارشان ؛ آمیــــــــــن.
وقتی مُردم
تمام اعضای بدنم را اهدا کنید بجزء قلبم او را وقتی زنده بودم بخشیده ام …
با خودت نگفتی شاید
دلش تمام شده باشد از دلتنگی؟
نبودی
نیستی
نخواهی بود...
تمام شد دلم ...
فرصت بده ای عمر
یکبار دگر
از کوی عشق گذر کنم
با دیده گریان
بار دگر
بر چشم نگارم
نظر کنم
صد تیر رقیبان
بجانم
گر نشان کنند
ارزد به نگاهی
این همه خطر کنم..
" سلام بانو ؛ ممنونم از حضورتان "
چه شکلکه یبایی
:دی
خوبی سهیل عزیز؟
گفتیم ی سراغی ازت بگیریم؟:)
سلام و عرض ادب و احترام ..


ممنونم از لطف و احترامی که به بنده دارید ؛ شادکام باشید ؛ لطف عالی متعالی ...
سلام عالی بود.
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم …
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج ۴۰ درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود …
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم …
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم …!
خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم:
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.
امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:
رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،
لبخندی به ازای هر اشک ،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،
نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا .
جمله نهایی :
عیب کار اینجاست که من ” آنچه هستم ” را با ” آنچه باید باشم ” اشتباه می کنم ،
خیال میکنم آنچه باید باشم هستم، در حالیکه آنچه هستم نباید باشم .
"کلینک خدا /احمد شاملو"
انگار، جهانی را به من بخشیده ای ؛ ممنونم از این
جاده ،خالی است ولی می شنوی؟
آه!با من، بامن
پای سنگین کسی همسفر است
ای در بسته ی گمگشته کلید
گوش بر روزنه ات دوخته ام
تا مگر راه به سوی تو برم
مشعل از
چشم خود افروخته ام
جامه دان سفر دور به دست
در تب تند عطش سوخته ام
ای در بسته! جواب تو کجاست؟
راستی ، ای دم طوفانی صبح
آفتاب تو کجاست؟
-اینک
دوتنیم
ما
هر دو سخت
کوفته
چرا که سراسر این ناهمواره را
به پای
در نوشته ایم
خود در شبی اینگونه
بیگانه با سحر
که در این ساحل پرت
همه چیزی
به "آفتاب" بلند
عصیان کرده است.
" احمد شاملو "
سلام سهیل جان خوبی؟وبمو حذف کردم اما به یادت هستم و گاهی به وبت سر میزنم...الان تو یه پستت کامنت گذاشتم اما برای مرداد ماه بود....
" ناراحتم که وب زیباتون حذف شده ؛ عجیب ناراحتم ؛ عمیق ناراحتم "










و
••• سلام ؛ بانو بهترین هدیه ات به من این چند کلامی بود که -همینجا نوشتی- ؛ ممنونم از حضورت ؛ از اینکه به یاد من هم بوده ای و هستی ؛ سپاس از تو ؛ وای که خیلیییییییی خوشحال شدم از حضورت.. •••
همین که هستی گاهی ؛ همین که گاهی باشی ؛ خودش بارقه ی امیده ؛ ممنونم
آقا سهیل افتخار نمیدین دیگه بنویسین تو وبلاگ؟
اعتصاب که نکردین احیانا؟؟
نه به اون که دو تا دوتا مینویسین نه به اینکه کلا نمینویسین؟؟؟
این شکلک های بلاگ اسکای چه خوشگلن واقعا!!
خیلی خوشم اومده ازشون..!!
یه چند تاشو میشه اینجا امتحان کنم؟؟؟!!!
سلام سوده خانومی
"

•••
پُست جدیدم توو راهه "تا عصر
مرسی که اومدینو نظر گذاشتین ؛ خیلی خوشحالم کردین ؛
••• آره ، شکلکای بلاگ اسکای واقعاً بامزه س
سلام اقای جملکی چطوری مطوریاااااااااااااااا سهیل خان
••• سلام بانو مَهسا ؛ ممنونم از حضورت •••
سلام سهیل
خوبی؟
چه خبر؟
نوشته هات خیلی زیبان
••• سلام سارا جان ؛ ممنونم از حضورت ؛ مام هعی خوبیم ؛ امیدوارم همیشه شاد باشی آجی گلی
•••