نمیگذارند دوستت داشته باشم..
نمیگذارند دوستم داشته باشی..
نمیگذارند تو مرا، و من خدای واقعی را دوست داشته باشم.
ولی همیشه غصـّه میخورم که، نمیشود که آرزوهایم را خام به گور ببرم.
همش ذهن ما را با عمو جغد شاخدار و خاله پیرزن و لولو و سایهای که صدای هووو میدهد پر میکنند که جا برای فهمیدن نداشته باشیم.
بله پس ما حالا همگی خوشحالیم که میدانیم نفهمیم و به نفهمی خود میخندیم که رشد کند، بزرگتر شود تا جایی که مثال و اسباب خنده یابو شویم.
افسوس که به خوشحالیه خود، خوشحالیم.
خوشحالیم...
و خوشحالتر...
تا جایی که یادم برود دوستت داشته باشم..
و تا جایی که یادت برود دوستم داشته باشی..
☼ پس بگــذار آنچــه قــرار است یـادم بــرود را حــال بگویــم:
☆ دوستـت دارم ☆
نـقـطـ...ـه، ســر خــط .
ادامه...
••• آشنایی با سبک شعر زلال •••
دادا بیلوردی ؛ من شاعر شعرهای زلالم.غزل هایم را درتلاطم امواجم بنوشید و شعرهای زلالم را با چشم بسته بخوانید. | http://www.sherezolal101.blogfa.com/cat-1.aspx |
پس از ملاحظات فراوان و بررسیهای شبانهروزی و بَسی مشقّتبار بنده و [تنها بنده (همکارانم کجا بود بابا!)]، در زمینهی کسب آمار دقیقی از نوع جنسیت بازدیدکنندگان وبلاگ شخصیم.. به نتایج شگرف و جالب توجهی نائل آمده، لذا جالب دانستیم، آنرا به نمایش انظار گذارده، مخیّلهی خودخویشتن را از حَبس اطلاعات موجود، رها نموده، تا با ایجاد فضایخالی در رِخنههای مُنشعب سلولهای خاکستری تَکو توک کَج نمودیافته در ابناء صُوَرِ متنابهِ مغز فندقیمان، بسترهای ظهور و بروز خلاقیت را غافلگیر و به شیوهای سنّتی-رئال (همون گازاَنبری ـه خودمون)، وسوسه نمایم، تا إنشاءاللهتعالی، با ایجاد شکافهای مازاد بر ارزشافزودهی حاصل از تخلیهی انباشت دادههای فرا تحلیلی، فرصتی ثمین مهیّا شود تا این سَبک از لغتپردازی ـه محاورهای نیز ادامه یابد از لِســـانالسهیل یعنی اینجانب، تا باشد دنبالهرُویِ هنر بیبدیل نغزگوئی ـه فراری از فُکاهینوایی... است! (آخرشو هرکی توونست سَــرِهم کنه، لامذهب این جملهِ بسته شه، بابا..! اووففف...)
بــلــــــــــه: طبق برآوردهای اینجانب، از نتیجهی بدستآمده از مخاطبان وبلاگم، عنقریب بازدیدکنندگان و این سرمایههای جاویدِ مورد نیاز جهت بقای وبلاگ ناقابلم [بخدا قابل شمارو نداره، مال خودتون ـه جون سهیل... بیتعارف... بفرمائید تورو خدا... ] ، رو دخترا تشکیل میدن که این واقعه بطور عجیبی رو مُخ منه و مِنحیثالمجموع چند تا چیز رو روشن میکنه:
...
شَـــک نکنیــــد که دارم فکر میکنم...
الف) اصن تقصیر منه که رابطهم توو دنیای واقعی، شُکر خدا با دُختر ِمَردُم در حدِّ ۱۰۰٪ قطع ـه. تبصره: لذا در دنیای مجازی، به رفع این نقیصه بیشتر میپردازیم، تا پسفردایی اگر خداوند نظر لطفی به حقیر فرمودند و دستمون رو توو دست یک بانویی(همسر آیندهم) گذاشتن، کولیبازی در نیاریم و همسر عزیزمان برنگردند به مامانمون خطاب نمایند: این پسرت چرا حرفزدن بلد نیست و رفتارش مث دخترای عصر پارینهسنگی ـه مادر..؟ سهیل: بلـه... خیلی ممنونم..
ب) اقتضاء سِــن ـه دیگه آجی جون.. دست خودم نیس که همچین شد..! (یعنی چارتا پسر نباس بیاد نوشتههای مارو دنبال کنه..؟؟!!) باز مرام این دخترا رو بابا.. تقدیـــــم با عشق تبصره: فلذا هیچ توضیح بیشتری نیست، جز اینکه خداوند زندهنگهدارد، همین خِــیل عظیم بازدیدکنندگان خانوم رو..
ج) تو رو خدا میبینی..؟ بیستوشش سال از عُمرمون گُذشت ولی.. دریغ از یه خواستگار! مگه دورهی آخرزمان نیس..؟!! الآن مُدِ دخترا بیان خواستگاری کنن دیگه! تبصره: هر خواستگاری منو نشون کُنه، هزار خیر از دنیا و هزارویک خیر از آخرت نسیبش بشه الهی..!!
دوستان: تا بدان جا رسیــد دانش من که بدانم همی که نادانم